مهمان خدا

Posted on at


هر روز صبح که بلند می شد ناراحت بود. چون شب وقتی خانواده اش برای سحری بلند می شدن اون رو بیدار نمی کردن واو هم به زور صبحانه می خورد. و بعضی روز ها هم به پافشاری روزه کله گنجشکی می گرفت سر ظهر می خواست که تا بعد از ظهر ادامه بده ولی به زور مادرش بهش غذا می داد. و تنها دلیل شون این بود که تو هنوز کوچیکی و تحمل  روزه گرفتن رو نداری. بلاخره یه شب زود، زود ،زود خواب شدتا که به هدفش برسه و بلاخره موفق شد و سحری را بلند شد زد به رگ.ولی مادرش می گفت حالا عیبی نداره بلند شدی و لی اگه خیلی گرسنه شدی باید روزه ات رو بخوری. نکنه یه دفعه زخم معده بگیری .

صبح رفتش مدرسه و برگشت خونه و خوشحال دیگه از اینکه کسی به ما گیر نمیده بیا بخور بیا بخور.

امان از این روز های تابستان که چقدر بلند ساعت های چهار بود که دیگه هیولا گرسنگی را کم کم داشت می دید. ولی انگار نه انگار وهر یک از اعضای خانواده  اش که او را می دید می گفت ماشاالله دیگه داری واسه خودت مردی می شیی. حمید  هم تو دلش میگفت کاشکی میدونستی که پدر معده ام داره در میاد.

مطابق معمول ساعت5 باید می رفتش در نانوایی تا چند تا نون بربری برای افطار بگیره خلاصه بهتون بگم دو دفعه تو مسیر را به خاطر گشنگی نشست.

بلاخره تا رسید سر صف نانوایی نوبتش شد نونها رو گرفت. بوی نان داشت دیوانه اش می کرد یه دوسه دفعه ای شیطونه گفت یکم بخوره کی میبینه ولی یاد حرفها ی مادر بزرگش افتاد که می گفت اگه هرجا هر کار بکنی ممکنه کسی تو را نبینه ولی خدا می بینه .بی خیال شد ولی یه دفعه تو راه مثل اینکه از یادش بره که روزه است کم کم شروع کرد به نان خوردن تا رسید جلو آب سرد کن سر کوچه یه شکم سیر هم آقا آب خورد.  که یه دفعه آقا ناصر بقالی که از کنارم رد می شد گفت نوش جان عمو کاشکی ما هم می تونستیم یه لیوان آب بخوریم

با تعجب پرسید چرا : گفت خوب عمو من روزه دارم دیگه

حمید را می گی دنیا بر سرش خراب شد یعنی چی یه روز هم نتونستیم روزه کامل بگیریم آقا گریه گریه کنان نفهمید تا خونه رو چه جوری رفتش((ولی توپ انرژی داشت،آخه یه نون بربری رو درست خورده بود)) رسید خونه مادرش گفت چی شده دعوا کردی گفتش با صدای گریه نه نه،زمین خوردی ،

نه نه.

هیچی دیگه با یه وضعی قضیه رو گفتش و گفت که حواسم نبوده که روزه ام

مادرم گفت این که عیبی ندار چون حواست نبوده هیچ مشکلی نداره ولی از حالا به بعد تا وقت افطار چیزی نخور که روزه ات باطل می شه. وقتی این حرف ها رو شنید دلش آروم گرفت وخوشحال شد. وحالا بعد از گذشت  چند سال به این نکته پی برد که واقعا رمضان ماه مهمانی خدا ست و خدا چه جوری هوایه بنده های مهمانشو دارد

..



About the author

nematkakar

به نام خدا نعت الله کاکر هستم. تحصیلات ابتدایی خود را در کشور ایران به پایان رساندم و تحصیلات لیسه خود را در شهر هرات در لیسه سیفی به اتمام رساند. بعد از سپری نمودن امتحان کانکور به پوهنحی کامپیوتر ساینس راه یافته و در سال 2013 آن را…

Subscribe 0
160