قلک متین

Posted on at


زنگ خونه به صد دراومد


کیه: هم سایه طور به خدا کمک کن مادرم افتاد رو زمین


مادر متین سریع از خونه بیرون شد و خود شو رسوند مادر علی افتاد بود رو زمین زنگ زد به آمبولانس  می دونست که داخل بیمارستان حتما پول لازمش می شه ولی این بچاره ها که به جز خدا کسی رو نداشتند و وضع اقتصادی شون هم خیلی خراب بود. با عجله خودشو رسوند خونه خودشون تنها جایی که به فکرش رسید که می تونه از اون پول برداره قلک متین بود ولی ولی ولی! اگه قلک رو میشکست ومتین می اومود میدید چی می شد راستی ازقلک بگم این قلک متین واسه این خریده بود که با پولش یه دوچرخه بخره هر چی پول بهش می دانند مانند یک اقتصاد دان موفق تمام مصارف خودشه به نحو درست بر می داشت و بقیه رو می انداخت توش هر وقت هم که براشون مهمون می امود قلک تو بغلش می کرد و با چرب زبونی های که بلد بود عمو ، خاله ، عمه  اینها رو وادار می کرد توش پول بندازند. وهر ورز اولین کاری که از مدرسه می اومد چک کردن این بانک کوچکش بود.


 


مادر متین پیشاپیش تمام صحنه های رو که اتفاق می افتاد رو از جلو چشماش مرور می کرد وفکر میکرد که متین روکی ساکت کنه ولی با خودش گفت هر چی باشه می گذرد ولی جون یه آدم غریب مهمتر هستش اگه زبونم لال مادر علی بمیر علی بیچاره سر نوشتش چی می شه تو همین فکر ها بود که صدای آمبولانس نزدیک و نزدیک تر می شود.


 


 



 


قلک محکم زد زمین و شکست و پول ها رو جمع کرد.


 و راهی بیمارستان شد شکر خدا پول ها به اندازه ای بود که دواها مورد ضروت اینها رو بخرد. مادر علی هم به هوش امده بود مادر متین به علی گفت علی پسرم تو همین جا پیش مادرت باش تا من یه سر پا برم خونه چون متین برگشته .


مادر متین برگشت خونه و رفت در اتاق متین رو باز کرد مطمئن بود که قلک شکسته را دیده و دیگه حالا داره گریه می کنه و قهر که حتما هستش. خودشو دیگه داشت آماده می کرد تا دل متین رو به دست بیاره  در رو باز کرد گفت: متین ، متین جان  نه مثل اینکه متین برنمی گشت و خیلی ناراحت بوده مادرش هم که اخلاق پسرش خوب بلد بود رفت و متین رو بغلش کرد اما نه وای خدای! من متین مثل اینکه قهر نبود متین بی هوش شده بود. سریع متین رو رسوندش شفا خانه داخل راه فکر می کرد کاش کی این کار نمی کردم خودم با دستای خود م پسرم پر پر کردم وهی گریه می کرد و می گفت خدای من همین یه بچه رو دارم خدای تو خودت شاهدی که این کار رو فقط به خاطر رضای تو کردم بچه ام رو نجات بده.


 


هر چند لحظه یک بار یک داکتر داخل اتاق می شد وهر چی مادر متین می پرسید جواب به هش نمی دادن یعنی بچه ام چش شده و هی گریه می کرد.



 


بلاخره یک دکترامود پیش مادر متین گفت چه جوری به شما بگم من که اسم شو میزارم معجزه یعنی چی آقای دکتر بچم چش شده یعنی شما از مریضی متین خبر نداشتید مریضی چی آقای دکتر داخل سر متین یه غده سرطانی خطر ناک بود و شاید اگه همین طور که پیش می رفت یه ماه دیگه هم بیشتر دوام نمی آورد ولی جای تعجب این جا که حالا این غده هرلحظه داره کوچک تر و کوچکتر می شه.


یعنی خوب میشه


حتی از یه آدم سالم هم سالم ترفقط تنها مشکلی که هستش اینه که باید ده روز اینجا بخوابه


ولی آخه آقا دکتر پولش زیاد میشه


من هم می خواستم در باره همین با شما صحبت کنم چون این یه مریضی نادره و ما دلمون می خواد از تمام مراحل خوب شدنش عکس داشته باشیم تمام مصارف به عهده خود ما است وشمالازم نیست که نگران باشید.


تو نیکی می کنی در دجله انداز                                       که ایزد در بیابنت دهد باز



About the author

nematkakar

به نام خدا نعت الله کاکر هستم. تحصیلات ابتدایی خود را در کشور ایران به پایان رساندم و تحصیلات لیسه خود را در شهر هرات در لیسه سیفی به اتمام رساند. بعد از سپری نمودن امتحان کانکور به پوهنحی کامپیوتر ساینس راه یافته و در سال 2013 آن را…

Subscribe 0
160