درشهرهرات برادربرادر را اختطاف کرد تاکه بتوانند ازپدر خود پول بگیرد برادرخود را توسط دوستان خود اختطاف کرد تا که ازپیش پدرخود پول بگیرد و ازاین گپ پولیس باخبرشد این کارخیلی طول کشید وپولیس به تقیب انها بودند تاکه درچنگال پولیس افتاد وپولیس هرات انها را دست گیرکرد وبه جرم خویش اعتراف کردند وانها را به
خانوادیشان تسلیم کرد وبرداری که این کار را کرده بود خیلی پشیمان بود ازکاری که کرده بود وازپدرخودوازخانواده خود پوزش خواست وگفته بود که من ازاین کارخود پشیمان هستم وبرادرکه برادرخود را اختطاف د کرد بود خیلی افسوزمی خورد پیش خود وازبرادرخود هم خیلی پوزش خواست وبه برادرخود میگفتم من ازتوپوزش می خواهم
برادر جان چشمان مراه پول کوره کرده بود را دیگری پیش من نبود تا همین را کاربه فکرم رسید که این کاره اشتباراکردم برادرگفت دلت برای من نمی سوخت اگرمرامی کشتن بازچی می کردی برادرجان بازحکم ادامه را برایت
می دادند وبرادری که برادرش را اختطاف کرده بود گفت خدا مرا زده بود که این کاررا کردم وپشیمان هستم ومراببخش این بود داستان اختطاف و این بود پدری که به فرزندش پول نمیداد ودست به این کارزده وکوشش بکنیم تا ازاین کارها جلوگیری بکنیم تا همچنین مشکلات درجامعه ما نباشد وازبین ببریم این مشلات را
بهمن بارکزی