مادر من متاسفم

Posted on at


آخرین نامه یک فرزند به مادرش از کشور بیگانه بدون آگاه بودن مرگ مادرش...ا

سلام مادر مهربانم، به نازهای تو خیلی بی قرارم، دیگر کسی را بجز تو در این دنیا ندارم،مادرم من آغوش بی درد اینجا را نخواهم،من آغوش پر درد تو را خواهم، من آن آغوشیرا میخواهم، که وقتی در آن سر میگذارم، ازآنچه در انتظارم است دگر خبر ندارم و حتی از مرگ هراس ندارم ...ا

 

وقتی تو را مادرم ندارم! نفرین به ادامه زندگی که بی تو دارم، به روی قرآن دست میگذارم، تا چند روز دگر که به این دنیا ماندگارم، تا بشنوم خبر سلامتی تو را مادرم، دست از دعا بر ندارم،نمیگم: مادرم از دیدن دوباره تو نا امیدم، ولی مادر مهربانم، این آخرین نامست که یادگار میگذارم، به بیماری {اچ آی بی} گرفتارم، خیلی کوشش کردم که خود را به تو رسانم، اما الان در قرنطینه افتاده و سخت بیمارم، مادرم از این که میدانم، دگر نمیتوانم، تو را ببینم، چو بسمل  افگارم، مادرم تنها امیدم، همان عکسیست که از تو دارم، آن را روی قلبم میگذارم، لحظاتی را که باتو بودم را یاد میآرم، مادرم از جریان این اشک های خود نفرت دارم، نمیگذارند  که عکس زیبای تو را سیرببینم...ا آن زمانی را یاد میآورم، در آغوش پر محبت تو سر میگذاشتم و از تو میپرسیدم: گرسنه ای مادرم، میگفتی: باچهره پریده و یک لبخند معصومانه من گرسنه سر رو بالش نمیگذارم،تو فکرمیکردی که من از گرسنگی تو خبر ندارم، مادرم ای کاش برگردیم ...ا،
به قدیم.......ا که من گویم: مادرم وقتی تو را دارم، از گرسنه گی چه ! از دنیاخبر ندارم، الان که تو بیماری برای کمک من پول ندارم، مادرم من شرمسارم، از خجالت تو مادر شبها خواب ندارم، مادرم ای کاش هرگز بتو نمیگفتم: من یتیمم، پدر ندارم، نمیگفتم: با صدای بلند لباس و کفش نو ندارم، مادرم من را ببخش زمانی که تو برایم به صد بدبختی کفش میخردی، من میگفتم: وقتی لباس نو ندارم، کفش نو را هم بکار ندارم، ای کاش مادرم بجای اینکه سربسته بتو میگفتم:من از زندگی باتو بیزارم، میگفتم: لیاقت زحمات تو را ندارم، میخواهم  به عنوان آخرین کلامم گویم: مادرم از این درد ناسور گریزانم، میخواهم تیغ را روی رگم گذارم، و این را برایت گفتم: که تو را چشم به راه نگذارم، در آخر اعتراف میکنم، تو مرد بودی مادر مهربانم ...ا

مادرم به اندازه تمام کهکشانها دوستت دارم...ا



About the author

160