فیلمنامه تلخی در روزگار - قسمت اول

Posted on at



 


صحنه اول:     موقعیت: خانه ناصر              مکان: داخلی             زمان: روز


شکریه خانم درحال جاروکردن داخل اتاق است. ناصر هم در حال نگاه کردن تلویزیون میباشد . ساعت روی دیوار 11:30 قبل ازظهر را نشان میدهد. ناصر از جای خود بلند می شود ومیرو ازداخل سفره یی که به روی اپن گذاشته است لقمه نانی بر می دارد.


ناصر: مادر ..... امروز چاشت چی داریم


مادر: چرا گرسنه شدی؟


ناصر: بلی خیلی


مادر: باشه که ثنا هم بیاید


بعد شکریه خانم جارو کردن را تمام می کند. ومیرود به داخل آشپیزخانه وغذلیی را که از شب مانده بود را بروی اجاق گاز می گذارد. ساعت روی دیوار 12:00 ظهر را نشان می دهد درباز می شود وثنا با بکس مکتب وارد اتاق می شود.


ثنا: سلام مادرجان


مادر: سلام دخترم مانده نباشی


ثنا: مادر امروز من خیلی گرسنه اسم


لطفا امروز زودتر نان بخوریم


مادر: خوب تواول برو ولباس هایت را


عوض کن


بعدا غذای چاشت را صرف می کنند


صحنه دوم:     موقعیت: بازار           مکان: خارجی            زمان: عصرونزدیک شام


عصر وقتی که عیوب از سرکار خود برمیگرد. درحال آمدن است که به مقابل یکی از دوکان های میوه فروشی می ایستد و چند کیلو میوه می خرد. وباخود به خانه می آورد وبه دروازه تک تک می کند. وناصرهم در را باز می نماید.


صحنه سوم:    موقعیت: خانه ناصر              مکان: داخلی             زمان: شام


عیوب به خانه داخل می شود ودخترش ثنا را صدا می کند.


عیوب: سلام.... ثنا دخترم کجایی


ثنا هم از داخل آشپزخانه بیرون می شود


ثنا: سلام پدرجان. مانده نباشید.


وبعد میوه هارا از پدرش می گیرد وآنها به آشپز خانه می برد . وبعد به پدرش چای می آورد. وبعدا میوه هارا می شوید و آنهارا هم  می آوردعیوب به همسرش می گوید که


عیوب: شکریه... تو پول هایی را که من


پسانداز کرده بودم را بیاور تاکــه فردا مــــن


 به بازار بروم مقداری موادغذایی ونصف دیگر


پول را هم به کرایه خانه بپردازمشکریه: باشه چشم


صحنه چهارم:           موقعیت: بیرون خانه              مکان: خارجی            زمان :صبح


صبح عیوب از خانه بیرون شد وبه طر ف بازار حرکت کرد. به سر سرک به یک سه چرخه بالا شد وبه داخل بازار  پایین شد. عیوب به دوکان رفت. و مقادری مواد غذایی خرید بعد از اتمام خریداری. دوباره به سه چرخه نشستوبه طرف خانه درحرکت شد درراه به یک بمب که توسط طالبان به کنار جاده جاسازی شده بود برابر شد عیوب وراننده هردو کشته شدند


صحنه پنجم:    موقعیت داخل خانه ناصر        مکان: داخلی             زمان: ظهر


شکریه خانم لباس ها وکیف مکتب ناصر را درست می کرد. وبه تلویزیون گوش می داد که خبر عاجل شروع شد. وخبرنگاران در مورد این حادثه صحبت می کردند . صدای تلویزیون پایین بود.


شکریه: ای خدا. دیگربه کشور ما تاکی


جنگ است. خداوند بیا مرزد مره گانرا


به مبایل شکریه زنگ آمد.


گوشی از دست شکریه افتاد وهودش هم کمرش را ه دیوار زد از چشمانش اشک ها سرازیر شد. ناصر وارخطا شد


ناصر: مادر؟ مادر؟ چی شده چرا گریه


می کنید کی بود. چی گفت


مادر: پدرت. پدرت پسرم


ناصر: پدرم را چه شده مادر؟ بگویید


مادر: پولیس ها گفتن که امروز پدرت در


حمله انتحاری کشده شده است.


ناصر هم چیغ کشید. وشروع به گریه کردن نمود.و ساعت روی دیوار 12:00 ظهر را نشان مر دهد وشکریه خانهم وناصر هنوز گریه می کنند. که ثنا با بکسک خود به خانه داخل می شود. او هم ناراحت می شود واز آنها


ثنا: مادر. ناصر. چی شده چرا گریه می کنید


ناصر: ثنا پدر... پدرم ثنام.....


ثنا: لطفا بگو ناصر چی شده


مادر: پدرت کشته شده عزیزم


ثنا هم به گریه شد.... وناله می کرد.


صحنه پنجم:    موقعیت: شفاخانه                  مکان: خارجی            زمان: روز


شکریه خانم وناصر به آورد ن جسد رفتند. وقتی که به شفاخانه رسیدن دیدن که عیوب به روی یک تخت دراز کشیده شده و بایک پارچه سفید صورت وجسمش پوشانیده شده است. وقتی که داکتر تکه را برداشت. واقعا عیوب بود. هردوی آنها فریاد زدند وگریه می کردند.


شکریه: آی خدای بزرگ این چی بود که به


سرم آمد.


خدایا چگونه من سفر زندگی را طی کنم


 چراغ خانه ام خاموش شد.


ناصر: پدرجان بلند شو لطفا مارا تنها نگذار


صحنه ششم:   موقعیت: داخل حیات             مکان: خارجی           


جسد را به داخل حیات بردند. مردم به شکریه دلداری می دادند. ومردان آمدن تا که مراسم تدفین را انجام دهند. وقتی که عیوب را به قبرستان بردند ثناهم می خواست برود اما مردم اورا نگذاشته ومراسم به اتمام رسید.


صحنه هفتم:    موقعیت: خانه            مکان: داخلی             زمان: نزدیک های شب


بعد از گذشت دو روز صاحب نزدیک های شب آمد


صاحب خانه: اگرپولی دارید برایم بدهید چرا


که لازم دارم


ناصر: کاکاجان نه برای ما مهلت دهید حتما


پول را جور می کنم.


شکریه: برادر ماتازه عزیز وبـزرگ خــــانه


مان را از دست دادیم لطفا کسی صبرکنید.


شب شد وثنا وناصر هردو گرسنه شده بودند. ثنا رفت و به روی اپین سفره را باز کرد دید که نان شان تمام شده. به داخل آشپزخانه شد. ودید که هیچ چیزی دردیگ نیست مایوسانه آمد و گفت نزدیگ ناصر نشست. شکریه خانم وقتی که این حالت اولادهایش را دید. اشکانش را پاک کرد. وهردو الادش را صدازد


شکریه: عزیزانم . بیایید نزد من


هردو رفتند. شکریه خانم شروع به قصه گفتن کرد تاکه آنان را خواب ببرد. وخواب شوند.


صحنه هشتم:   موقعیت: داخل خانه               مکان: داخلی    زمان: صبح اول وقت


صبح شکریه خانم کیف مکتب ولباس های ثنا را آماده کرد اورا گرسنه به مکتب فرستاد ناصر خیلی به خاطر ثنا جیگر خون بود. اوبلند شد ویک سطل آب را با چند تکه از داخل خانه برداشت. وبدون گفتن به مادرش خانه را ترک کرد.


صحنه نهم:     موقعیت: بیرون از خانه          مکان: خارجی            زمان: صبح


ناصر رفت تا که شیشه های موتر را بشوید. وپول کمایی نماید مادرش هم بخاطر کارکردن ازخانه بیرون شد. وبه خانه های مردم جهت انجام کارهای خانه روان شد... تا باالاخره به یکی از خانه ها رسید و به اوکار دادن ناصر درسرک ها شیشه های موتران را می شست ومابعضی از مردم ب هاو پول نمی دادند وبعضی ها هم به او حرف های زشت می گفتندو اما باهم او به کار خود ادامه می داد.


صحنه دهم:     موقعیت: داخل خانه یک خانم پولدار     مکان: دخلی     زمان: صبح


شکریه خانم هم لباس های مردم را می شست وپاک کاری می کرد.


صحنه یازدهم:          موقعیت: خارج از منزل                  مکان: خارجی            زمان: ظهر


ظهرثنا وقتی که با کیف مکتب به خانه باز گشت دید که دروازه خانه قفل است ثنا این طرف وآنطرف خودرا دید. وبعد به درازه نشست. هرلحظه می رفت وساعت را به دوکام نگاه می رد . ودوباره پس می آمد ومی نشت ساعت روی دیوار دوکان 12:30 ظهر بود که چشم ثنا به مادرش افتاد که به شتاب به طرف خانه می آید. وقتی که نزدیک ثنا شد. ثنا دید که چهره مادرش پر عرق وخسته معلوم می شود.


ثنا: سلام مادر خسته نباشید


کجا بودید؟


مادر : علیکم سلام عزیزم


به خانه همسایه رفته بودم


بیا که برویم به داخل خانه


ناصر هم خسته شده بود. وبه طرف خانه در حرکت شد. وبه خانه رسید . ودرخانه را زد. ثنا هم در را باز کرد هرروز همین حالت تکرار می شد.


صحنه دوازدهم:         موقعیت: داخل خانه               مکان: داخلی             زمان: روز


ناصر داخل خانه شد ومقدار پولی را که کمایی کرده بود به مادرش داد.


شکریه: پسرم من هم برایم یک وظیفه پیدا


کردم. تنها به تو مخارج خانه پوره نمی شود


ناصر: نه ماد رشما دیگربه سرکار نروید


من هستم


شکریه: نه پسرم کرایه خانه زیاد است


تو تنها ی نمی توانی که پوره کنی کارمن


آسان است. صرف پاک کاری می کنم.


صحنه سیزدهم:                  موقعیت: داخل حیات    مکان: خارجی            زمان: روز


درعین صحبت ناصر و شکریه خانم در سرا تک زده شد ناصر بیرون شد که صاحب سرا را دید


صاحب خانه: به دنبال پولم آمدم


چون که لازم دارم . لطفا زود تر


ناصر: کاکاجان من کار می کنم وپول تان را


یکجا می پردازم. لطفا مارا از خانه بیرون


نکنید وبرما رحم نمایید.


ثنا خود را د رآغوش مادرش انداخت وگریه می کردد چرا که هردو از خانه بیرون شده بودند وصدای صاحب خانه را شنیده بودند.


صاحب خانه: من به شما چند روزی اجازه


می دهم اما اگر پولم را ندهید. شمارا بیرون


می کنم. ودیگر به من کاری نیست


همین را گفت و رفت


ناصر هم قبول کردن که مادرش هم برود وکار کند. دیگر هیچ چاره یی نداشت. هردو شب وروز کا رکردند وپول صاحب خانه را سرهم نمودند.


لطفا برای خواندن ادامه فیلمنامه اینجا کلیک نمایید



About the author

160