فیلمنامه جستجو - قسمت اول

Posted on at


 

صحنه اول:      محل: خانه رویا          زمان: روز               مکان: داخلی

رویا کنار دروازه خانه نشسته است ویه پدر معلولش که به کنج اتاق دراز کشیده است نگاه میکند پاهایش جمع کرده زیر بغلش وسرش هم بالای پایش گذاشته است به ساعت نگاه می کند وباخودبه زیرزبان

می گوید

رویا: مکتبم دیرشده بخدا!

با عجله از جایش بر میخیزد وآمادگی برای مکتب میگیرد

رویا: پدرجان مه میرم مکتب، دیرهم بشده خدا حافظ

پدر: متوجه ات باش دخترم ، خدا حافظ

صحنه دوم:     محل: داخل حویلی       زمان: روز               مکان: خارجی

رویا از اتاق بیرون میشود کفش های پوسیده وکهنه اش را میپوشد از زینه شکسته دهلیز پایین می شود، چادراش را میپوشد ، دروازه را باز میکند وازحویلی بیرون میشود

صحنه سوم:    محل: داخل کوچه        زمان: روز               مکان: خارجی

ازخانه بیرون میشود از تنها بودنش درکوچه میترسد یک نگاه تحقیرآمیزی به دوروبرش میکند وبعدراهی مکتب میشود. چند تا بچه کنار دیورا کوچه نشسته اندرویا از کنار شان رد میشود

بچه: این دختر چقدر مقبول است! سیکو!

بچه: راست میگی بخدا! هه هه هه.......

رویا با چهره قهر آمیز به راه خود ادامه می دهد

صحنه چهارم:           محل: دروازه مکتب     زمان: بعد ازظهر       مکان: خارجی

به دروازه مکتب میرسد دروازه مکتب بسته است تک تک میکند وبابه دروازه را باز می کند.رویا داخل مکتب می شود وبه زینه های دهلیز مکتب بالا می شود، به ساعت نصب شده بالای دیوار دهلــیزنگاه میکند ومیگوید که

 خیلی دیرشده بخدا!

صحنه پنجم:    محل: داخل دهلیز        زمان: روز               مکان: داخلی

وارد دهلیز میشود وبه ساعت نصب شده بالای دیواردهلیز نگاه میکند وباخود میگوید

رویا: دیرشده بخدا!

صحنه ششم:   محل: داخل دهلیز        زمان: روز               مکان: داخلی

بعدا با سرمعلم سر میخورد

سرمعلم: اول نمره صنف دهم "ب" هستی؟

رویا: بلی ، سرمعلم صاحب

سرمعلم: کجا بودی، این وقت آمدن است؟

رویا: می بخشید، دیگر تکرار نمیشه

سرمعلم: بروبه صنف خود، دفعه آخرت باشه.

به طرف صنف اش حرکت می کند.

صحنه ششم:   محل: داخل صنف       زمان: روز               مکان: داخلی

دروازه صنف را باز می کند

رویا: استاد اجازه است بیایم؟

استاد: چرا اینقدر دیر آمدی، بیا داخل.

رویا: می بخشید، امروز دیرشد

شاگردان دیگر هیچ توجه به رویا نمی کنند رویا برروی چوکی خود می نشیند وکتابش را ازکیفش برمیدارد وباز می کند

صحنه هفتم:    محل: آمریکا داخل خیابان        زمان: روز               مکان: خارجی

بهفشه دختری 25 ساله در جاده درحال حرکت است مانتوی به برش وقدیفه ای به سرش وکیفش هم به شـــانه اش اسـت به یـک آپارتـمان نزدیـک میشود، دروازه آپارتمان بازاست چون هرخانه اش مربوط یک شخص میشود یعنی چند واحد است.

صحنه هشتم:   محل: داخل دهلیز آپارتمان       زمان: روز               مکان: داخلی

داخل آپارتمان می شود واز زینه ها بالا می رود از خانه همسایه بیرون میشود وازکنار بنفشه ردمیشود ومیرود پایین از زینه ها

صحنه نهم:     محل: دروازه خانه       زمان: روز               مکان: داخلی

دروزاه خانه اش را باز میکند وداخل میشود

صحنه دهم:     محل: داخل خانه         زمان: روز               مکان: داخلی

وارد خانه میشود کیفش را به میخ آویزان میکند وبه سالون می آید ودرداخل سالون خانه مـبل وفرنیچر است و یک گوشه آن تلویزیون .پیره زنی بالای چوکی نشسته است وتلویزیون نگاه میکند. برروی میزهم ریمونت کنترول تلویزیون گذاشته است.

بنفشه: سلام بی بی جان

بی بی: سلام دخترم امروز از دانشگاه وقت آمدی

بنفشه: ساعت آخر استاد نداشتیم آمدم

بی بی: نان چاشت آماده است نان میخوری؟

بنفشه: بلی بی بی جان مه میرم از دیگ میکشم

صحنه 11:     محل: داخل آشپزخانه بنفشه       زمان: روز      مکان: داخلی

بنفشه درحال کشیدن نان ازدیگ است نان را می کشد وبرروی میزغذا خوری میچیند وخودش هم برروی چوکی مینشیند. بی بی اش وارد آشپزخانه میشود وبرروی چوکی مینشیند وهردو شروع مکنند به نانخوردن بنفشه وبی بی اش درحال نان خوردن اند که ننفشه رو به طرف بی بی اش می کند

بنفشه: بی بی جان به همین روزها پوهنتون مه خلاص میشه

رشته مه خو حقوق است مه میگم به افغانستان بریم، نظرشما

چیه بی بی جان؟

بی بی: به افغانستان برای چی؟

بنفشه: مــیخواهم برای  دختران وزنان افغان یکــــــ پروگرام

مشوره دهی ومساعدت های حقوقی جور کنم به کمک مامایم

یوسف جان

بی بی: درست است امیدوارم موفق بشی

بنفشه: باد همراه مامایم صحبت کنم، امیدوارم اوهم قبول کند.

صحنه 12:     محل: AFG صحن مکتب رویا           زمان: روز      مکان: خارجی

زنگ رخصتی میخورد، دختران از دهلیز مکتب بیرون میشوندرویاهم ازبین دختران ازدهلـزبیرون میشود وبطرف دروازه مکتب حرکت میکند

صحنه13:      محل: داخل کوچه                 زمان: روز               مکان: خارجی

از مکتب بیرون میشود

صحنه14:      محل: داخل کوچه                 زمان: روز               مکان: خارجی

در راه است وبه طرف دوکان داخل کوچه اش می رود

صحنه15:      محل: داخل دوکان                زمان: روز               مان: خارجی

داخل دوکان می شود

رویا: سلام کاکا نثار

دوکاندار: چه میخواهی

رویا: کاکا جان لطفا نیم کیلو کچالو ونیم کیلو پیاز به قرض

به مه بدهید!

دوکاندار: آخر کاکا جان قرض شما خیلی زیاد شده این پولها

را کی میدهید؟

رویا: تقاعدی پدرمرا که بدن ، اول پولهای شمارا میدهم

چند ماه دیگه هم مارا مراعات کنید

صحنه15:      محل: داخل کوچه                 زمان: روز-عصر       مکان: خارجی

رویا با چهره شکسته ومعصومانه از دوکان بیرون میشود وبه طرف خانه حرکت میکند دروازه حویلی را با کلیدی که دارد باز می کند داخل می شود

صحنه 16:     محل: داخل حویلی                زمان: روز 4عصر     مکان: خارجی

داخل حویلی میشود وبه طرف مطبح کهنه ایکه از دود زیاد سیاه شده است میرود خریطه کچالو وپیازرا دم دروازه اش میگذارد وبعد به زینه های شکسته دهلیز بالات میشود . کفش هایش را میکشد وداخل خانه میشود

صحنه 17:     محل: داخل خانه                  زمان: روز-عصر       مکان: خارجی

وارد خانه میشود.

رویا: سلام پدرجان

پدرش سرش را اززمین بلند می کند     پدر: سلام دخترم، آمدی بیا بنشین!

رویا: ازدوکان کاکانثار کمی کچالو وپیاز هم درراه برای

شب به قرض گرفتم.

رویا کیف کهنه اش را از شانه اش میکشد وبه طرف پدر میآید ومینشیند  

 پدر: خوب کردی دخترم

پدر: چطور هستی همراه درسهایت؟

رویا: خیلی خوب است، میگذره دیگه.

اما مه ازاوضاع جامعه خیلی رنج میبرم، هیچ راضی نیستم

از ازن وضعیت، چرا مردم اینقدرا مردم به احساس اند!

فکر میکنند زن یک موجود ضعیف است درمقابل مرد.

میخواهم جامعه ازین حالت بیرون بشه.

چرا باید سرمه پایین انداخته باشه وقت راه رفتن؟ بخاطریکه

مه زن هستم!!!!

پدر: دخترم تحمل داشته باش، یکروزی جامعه ماهم ا زاین

حالت بیرون میشه، تو فقط درست را بخوان به قصه اینهانشو

رویا با چهره عصبانی سرش را پایین میآندازد وبعد برمیخیزد وازخانه بیرونمی شود.

رویا: مه میرم برای شب چیزی پخته کنم

صحنه 18:     محل: داخل حویلی       زمان: روز-عصر                مکان: خارجی

ازخانه بیرون میشود وبه طرف مطبخ میرود

صحنه 19:     محل: داخل مطبخ        زمان: روز-عصر                مکان: داخلی

داخل مطبخ میشد خریطه سودا را برمیدارد یک کاسه رویی وکارد شکسته ای را از سبد شکسته ای که دریک کنار مطبخ سیاه است برمیدارد وشروع میکند به پوست کردن کچالوها وپیازهابعد از پوست کردن کچالو وپیاز از جایش برمیخیزد واز مطبخ بیرون میشود

صحنه 20:     محل: داخل حویلی       زمان: روز- عصر               مکام: خارجی

ازمطبخ بیرون میشود ومیرودبه آنطرف حویلی شان بزرگ است چند تا درخت خشــک همانجا است ازشاخه درخت میشــــکند وپس به طرف آشپزخانه می آید.

صحنه 21:     محل: داخل مطبخ        زمان: عصر             مکان: داخلی

چوب هارا می شکند وبه زیر دیگدان میگذارد پوف میکند تا روشن شود تا اینکه روشن میشود . دیگ رامیگذارد وکچالو وپیاز ومقداری روغن ونمک را داخل دیگ میآندازد وسردیگ را بسته میکند وبعد از جایش میخیزد وازمطبخ بیرون میشود.

صحنه22:      محل: داخل حویلی       زمان: عصر             مکان : خارجی

رویا ا زمطبخ بیرون میشود وبه طرف خانه میرود.

صحنه 23:     محل: خانه                زمان: عصر             مکان: داخلی

وارد خانه میشود روبروی دروازه خانه یک تاق است بطرف تاق میرود وکیفش را ازمیخ ایکه بالای دیوار تاق نصب شده است برمیدارد وبه طرف پدرش میرود.

صحنه 24:     محل: خانه رویا          زمان: عصر             مکان: داخلی

پش پدرش مینشیند ، کتاب تاریخ اش را از کیفبرمیدارد ومیخواند

صحنه 25: محل: آمریکا اتاق بنفشه               زمان: شب               مکان: داخلی

بنفشه به اتاق خوابش بالای تخت خواب نشسته است لب تابش برروی پایش است ودرحال خواندن اخباراز

طریق انترنت است بی بی اش دروازه اتاق را نیمه باز میکند     بی بی: بنفشه جان اگرچای مینوشی بیا به سالون

بنفشه: شما برین من میام

بی بی اش دروازه را میبندد.بنفشه لب تابش را خاموش میکند واز روی تخت برمیخیزد وبه دروازه اتاق را باز میکند وبیرون می شود.

صحنه 26:     محل: سالون – امریکا            زمان: شب               مکان :داخلی

از اتاق بیرون می آید بالای مبل پهوی بی بی اش می نشیند وبرایش پیاله را چای میریزد.

بنفشه: فردا به دانشگاه محفل فراغت مه است، باید به

ماماجان خودهم تماس بگیرم وهمرایش صحبت کنم درمورد شرایط وآمادگی برای رفتن به افغانستان

بی بی: خوب است.

بنفشه: مه میرم همراه مامایم تماس بگیرم وصحبت بکنم

بی بی: برو

بی بی اش همانجا نشسته است وچای مینوشد وبنفشه ا زجایش میخیزد وبه طرف اتاقش میرود.

لطفا برای خواندن ادامه فیلمنامه اینجا کلیک نمایید



About the author

160