رهایم کن
آری رهایم کن دیگر نمی خواهم در طوق اسارت تو باشم نمی خواهم دیگر مرا به……
آری رهایم کن دیگر نمی خواهم در طوق اسارت تو باشم نمی خواهم دیگر مرا به……
دیدار نگاهم تـنگ بود تمام خـیره گی ها جمع وحریصانه نگریستم وتـو مجنون قرن……
زنده گی چیست؟ زنده گی آنست که باید با مشکلات اش سازگاری داشته باشیم زنده……
روزي در معاينه خانه يكي از داكتران با مريضي رفته بودم كه از تكليف سردردي……
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود ! پیرمردی بانواسه کوچکش در……
عقربه های ساعت 12 بجه ظهر را نشان می داد، آفتاب عمود بر کره ی خاکی……