بهشت زمینی
وارد خانه شد... همه جا تاریک , تیره و کدر به نظر میرسید... دستش را به طرف دیوار……
وارد خانه شد... همه جا تاریک , تیره و کدر به نظر میرسید... دستش را به طرف دیوار……
از مدرسه که برمیگشتم... با دوستانم غرق صحبت و خنده بودم.... و یادم نبود که صبح……
با هر آنچه که ما امروز و در آینده سرو کار داریم در سایه همان گذشته ها……
دریک مکان زیبابرکهٔ آبی بود.ازآب این برکه حیوانات وپرنده گان استفاده میکردند……
دریک مکان زیبابرکهٔ آبی بود.ازآب این برکه حیوانات وپرنده گان استفاده میکردند……
همیشه دوست داشتم تنها باشم اما نمیدانستم که به این اندازه تنها میشم که دیگر……
بی کسی بی کس بودن سخت است یا تلخ است جواب این چنین سوالی را کدام دانشمند خواهد……
حقیقت زنده گی این است که روزی که به دنیامی آیی درهمان روزتمام سرنوشت تونوشت……
نامه ای به او......... سلام ودیگر هیچ.. این سلام تمام حرف های نگفته قلبم……