من گمشده ای بیش نیستم
آیا این ملت من است که برای بدست آوردن لقمه ای نان باید از شرافت انسانیت مایه……
آیا این ملت من است که برای بدست آوردن لقمه ای نان باید از شرافت انسانیت مایه……
دست هایت را هرشب قبل از خواب میبوسم... دست هایت خوشبوترین دست های عالم است...……
عروسکی که سالها در کنار دختری زیست .... که عاشقانه دخترک او را سالها بوسید……
سالهاست درسکوت مبهم وتکراری بی آنکه کوره صبرم را لحظه ایی بی آتش نگه دارم……
شب بارانی و سرد :( دخترک کنار پنجره نشسته در فکر فرو رفته بود غرق خیالات……
سالهاست که چشم انتظارم وگمشده ای میجویم که او همانند من بی کس دردمند……