کابل در دو طبقه

Posted on at


کابل در دو طبقه
گاهی با زیستن این‌شهر، حسِ قشنگی به ما منتقل می‌شود. ساعت 11 شب، جاده‌های آرام، روشن و بارانی را می‌پیمایی و از جلوی هر چراغ که میان جادة اسفالت شده، نصب شده‌اند، با حس روشنایی در خود، ازش عبور می‌کنی و ساعتی نمیگذرد که همه پستی و بلندی‌های این شهر را دور زده‌ای و آنقدر مشغول زیبایی‌های شبِ این شهر شده‌ای که به یک چشم به‌هم زدن تمام می‌شود و حسرت پیمون دوباره آن‌را با خود می‌بریم. 

اما، این شهر امروز تاریک بود و شهروندان‌اش را به‌دو طبقه تقسیم کرده بودند. طبقة روشن و طبقة تاریک؛ روشنایی که شب‌ گذشته‌اش میان جاده‌های شهر می‌دیدی امروز وجود نداشت. همه چیز تاریک بود. چون نصیب این طبقه شهروندان تاریکی بود و فردا نصیب طبقه‌ای دیگرش می‌شود و این شهر با همه این‌تاریکی و روشنایی‌اش در حال جوان شدن است.



About the author

160