بعث و گفتگوی دو گدا بر سر انتخابات در جاده های شهر کابل

Posted on at


بعث و گفتگوی دو گدا بر سر انتخابات در جاده های شهر کابل



امرزو با یک داستان بر خوردم که برایم جالب بود میخواهم با شما هم شریک سازم
دو گدا را دیدم در کنار جاده ایستاده بودند باهم ابراز نظر در باره انتخابات می کردند
انقدر این دو گدا با هم جر و بعث کردند که حتا کارشناسان مسائل مربوطه هم چنان بعث را در تلویزیون ها نکرده بودند .
من که در کنار جاده ایستاده بودم چنان مرا خنده گرفته بود که مپرس
برایم بسیار جالب بود
مداخله مرد سومی دیگر هم این بعث را رنگین تر ساخت آهسته آهسته مردم در این بعث اشتراک کردند این بعث به دراز ها کشیده شد غوغا و ازدحام مردم بیشتر .
یک پیر مرد که از کنار جاده عبور میکرد با سر لرزان تمسخر کرد و یک جمله را بیان کرد و رفت، بیا از این نوده پیوند کن
مادری از این بعث آگاه شد گفت من دو فرزندم را در راه ازادی قربانی کردیم باید اینها بازهم بخاطر منفعت خود دیگر مردمی بیچاره افغانستان را قربانی خواسته های خود نکنند
یک خانم را دیدم که گریه کرده میرفت و می گفت که نان شب را ندارم و یتیمانم گشنه ماده انتخابات چی وقت اعلام میشود
مردی دیگر را دیدم که سر خود را پیش کرد دید که ازدحام بخاطر انتخابات است محل را ترک کرد و گفت من صباح پروز دارم دعا کن که بخیر بروم بطرف من روی گشتاند گفت او جوان اگر مکانش است این ملک را رها کن دیگر به درد نمیخورد برو به طرف خارج من را این سخن سخت مایوس کرد و بسیار غمگین شدم
دختری جوانی را دیدم که امد گفت چی شد قضیه پغمان نشه به خاطر انتخابات زیر شود یا اعدام شدند یا در حال معامله کردن هستند؟
یک کودک را دیدم که کتاب آن مکتب در دست داشت و آیسکریم بر دست به طرف من نزدیک شد گفت کاکا ، کاکا ، گفتم بگو جان کاکا گفت: چی شد انتخابات معلوم شد ، بر سر حکومت وحدت ملی جور امدند من را گریه گرفت گفتم بلی
بسیار خوشحال شد گفت : راستی کاکا جان پس چرا گریه میکنید ؟ گفتم انقدر خوشحال شدم که مرا گریه گرفته است گفت کاکا جان کار خوب شد گریه نکن کشور ما آباد میشود بخیر من تصور هم نمیکردم که یک طفل چنین آرزوی داشته باشد
بخانه آمدم دیدم تجلیل از هفته شهید بود و رئیس جمهور افغانستان از حکومتداری توبه کرد و گفت باید این دونامزاد ریاست جمهوری افغانستان آقای داکتر صاحب عبدالله عبدالله و داکتر صاحب اشرف غنی احمدزی باهم جور بیایند و بر حاضرین در تالار گفت صداکنید که جوربیایند اگر فردا جور میایند امروز جور بیایند این صدای رئیس جمهور نبود بلکه آرزوی تمام این ملت بود که رئیس کرزی بیان کرد
سپس نوبت سخن رانی را به آقای مجددی دادند اما تعداد نخواست که او حرف بزند و به گونه اعتراض دستان خود را بلند کردند و نگذاشتند که آقای مجددی سخن رانی کند



سوال اینجا است که ما چی وقتی به مردم فکر میکنیم نه بخود ؟


نویسنده : محمد رفیع کبیری


 



About the author

rafikabiry

my name is Muhammad Rafi my last name is kabiry . I gaduated from Khaja Abdullah Ansary high school and I got training in directory in India for a year. I have work experiences to different right now I working in film annex as a film maker, cameramen and editor…

Subscribe 0
160