دوستم داری؟

Posted on at


آسمان آبی ست


آره آبی ست


هوا خوب است؟


آره خوب است


روز خوبی ست؟


آره روز خوبی ست


گلدان هایت را آب دادی؟


آره آب دادم


به چکاوک های روی درخت حیاط مان دانه دادی؟


آره دانه دادم


توخوبی؟


آره خوبم


مرا هنوز دوست داری؟


....سکوت


دفتر خاطراتم را بعد از مرگم می خوانی؟


به قاصدکها می گویی که خبر مرگم رابه کسی نرسانند


تا از بابت مر گ من


خنده را از لب کسی ندزدم؟


آره می گویم


دستت را به دستم می دهی تا با لمس کردن آن


بتوانم چند لحظه از زنده گی باقی مانده ی ام را در آرامش بسر برم؟


بدون این که ترسی از زمان داشته باشم


که ترا بذردد؟


آره! دستم را می دهم


دوستم داری؟


وقتی مُردم، خاکسترم را به برکه ای بیانداز که در آن


من و تو ساعت ها مست شنا می کردیم


وتو چه زیبا بودی به هنگام که موهایت خیس می شد


وبه گردنه بلند برهنه ات می چسبید


وتو از من می خواستی که ته برکه بروم


وسنگ زیبایی برایت بیاورم


یادت هست روزی که کلید هایت گم شده بود


ومن آن را از ته برکه لای سنگ ها


پیدا کردم


.....وهنگامی که آمدم چقدر نگرانم بودی که نکند


وگریه هایت با آب برکه یک جا شد


آره یادم هست!


در آن « هنگام بود که با پیدا کردن کلید ها


کلید قلب ترا یافتم


دوستم داری؟


…سکوت


یادت هست برروی چمن ها دراز می کشیدیم


وتو گل می چیدی


و آنهارا لای موهای خود می گذاشتی


از درخت توت بالا می رفتی


شاخه هارا تکان می دادی


وتمام توت ها برروی زمین میافتاد


ووقتی میامدی


لباس سفیدت رنگارنگ می شد،


مثل این که فرشتگان با لبان آتشین خود ترا بوسیده باشند؟


آره یادم هست


یادت هست صدفهارا جمع می کردی


وگردن بند می ساختی؟


در ساحل خانه ی شنی می ساختیم


و از آبشار خودمان را به درون آب رها می کردیم؟


 


به هنگامی که سرت را بهشانه ام گذاشتی


وگریه کردی که چرا جوجه های زرد طلایی ات مُردند


چرا نتوانستم آن شاپرک را برایت بگیرم،


چرا مرا به پشت خود سوار نمی کنی؟


آره یادم هست


هنوز دوستم داری؟


…سکوت


گل های گلدانم زیبا هستند؟


آره زیبا هستند


 


موهایت هنوز بوی بابونه را می دهد؟


آره! بوی بابونه می دهد


پیر شده ام؟


آره پیر شده ای


نمیخواهم بگویم که مرا ببوس


نمی گویم سر قبرم بیا


نمی گویم گریه کن


نمی گویم


نمی گویم


اما دوست داشتم دوباره شنا کنیم


توت بخوریم


گل بچینیم


بابونه جمع کنیم


شاپرک بگیریم


مثل همیشه تو گریه کنی ومن بخندم


 


 


نمیدانم هنوز دوستم داری یا نه؟


...سکوت


شادی تنها چیزی ست که از آن آدمی ست


پس بعد از مرگم گریه نکن


وبدان که من هنوز دوستت دارم


تو دوستم داری؟


 


(مکالمه عاشقانه بین دو عاشق)


شاعر: مونا حیدری




About the author

AminaMonaHaidari

Mona Haidari studies Business Adminstration at American University of Afghanistan. She is also a writer for Afghan Women Writing Project. Mona loves arts like painting and music. She made two documentary movies.

Subscribe 0
160