چه بگویم با اینکه خموشم در دل غوغایی دارم که اگر صدایش بیرون شود دنیا را به تکان خواهد آورد کشوری دارم که مردمانش مسلمان هستند ولی اسلام را به صورت درست درک نکرده اند.اسلام به صورت نمادین است فقط در گفتار به صورت واقعی پیداه می شود.
اگر در زمان ظهر کسی در پیش آنها باشد به او می گویند نماز خوانده ای ولی نمی گویند که ایا سیر هستی یا گرسنه ایا به چیز ضروت داری یا نه .مگر سرور ما حضرت محمد(ص) نفرمودند از دری که فقر داخل شود از در دیگر ایمان بیرون می شود.
اگر حرف های که دانشمندان چندین قرن پیش گفتند را تا امروز بگویی به جرم کفر تو را خواهند کشت آه خدای من آن دوره را جهالت می نامیدند این دوره را چه خواهند نامید.
در کشوری زندگی می کنم که حرام خواری در آن عادی است کسانی که خون مردم را می خورند عزت زیاد تری دارند کثیف ترین پول یعنی فروش مواد مخدر وجود دارد .وافسوس می خورم بر عالمی که در منطقه این افراد به جماعت نماز می پردازد واز پول این ماده کثیف امرار معاش می کند.
دلم آتش می گیرد و گوشم را کر می کند خنده های شیطان به خلق خدا زمانی که به گنا هانی که هیکل شان به اندازه فیل است بدون توجه به آنها رد می شوند ولی به گناهانی که به اندازه موریانه ای بیش نیست چنان اشاره وسر صدا می کنند که اگر توان داشته باشند عاملش را به اعدام محکوم کنند. دیگر انسانیت رنگ می بازد دلم اتش می گیرد زمانی که از مسجدی که در آن روزانه بیش از صد نفر نماز می خواند برای پدری که در جلو در مسجد می گوید که ای مسلمانان فرزندم مرده است و پول کفن ندارم به پول یک کفن کمک نمی شود .قبر کن می گوید تا پول قبر را کامل ندهی اجاز گذ اشتن میت را در خاک نمی دهم.
اما در یک عروسی بر سر پسر یک قوماندان بیشتر از پنجاه هزار به یک خواننده می دهند. کلاه گذاشتن بر سریک دیگر را زرنگی و صادق بودن را بی عرضه گی می دانند.از ریا دیگر نمی گویم که به صورت واقعی دارد اجرا می شود در تمام عرصه ها بدن هیچ کم وکاستی.