بازی کودکی
باز سپیده صدایم میکند.... چقدر میخوابی بلند شو... امروز با نرگس قراره بازی……
باز سپیده صدایم میکند.... چقدر میخوابی بلند شو... امروز با نرگس قراره بازی……
وارد خانه شد... همه جا تاریک , تیره و کدر به نظر میرسید... دستش را به طرف دیوار……
امروز صبح وقتی مادرم موهای بلند سپیده را می بست... من کنار او نشسته بودم و……
یادگار از سالهای شرین عمر یک آدم..... و دوباره باز میشود دفتری که پر است از……