منم یک انسان هستم منم از جنس دردها خواسته ها نیاز ها مانند همه سردوګرم روزګار را چشیده ام منم همنوع دردهای مشترک هستم می خواهم به یاد یار مهربان بنویسم دوستی که به یاداو خوشحال می شدم دوستی که فکر نکنم دیګر اوببینم یعنی خودم نخواستم این اشتباهی است که در دنیای دوستی انجام دادم او آنقدر خوب بود که فکر نکنم به مانند او دیګر دوستی داشته باشم
خوشحال نیستم ولی تنها دلخوشیم این است که شاید روزی او را در این حوالی بیابم وشاید از اشتباهم ګذشت .شاید باز هم دوست باشیم .وشاید بعض اوقات که به یاد یار مهربان می افتم که می ګفت دوست به دل جا دارد وبخاطر قطع دوستی باید دل را بشکنی .با خود که فکر می کنم می ګویم آیا دلش را شکستم ؟
آن دوست برایم هم درد بود یک خواهر مهربان ولی این یار مهربان را دیګر ندارم بسیار مشکل است که کسی را نداشته باشی که با او صحبت کنی .اهداف وآرزوها ی خود را در میان بګذاری مشوره بګیری واز تنهای بیرون بیای هر کس نمی تواند دوست ویار انسان باشد وکسانی که هستند حفظ کردن شان بسیار مشکل است
بزرګان ګفته اند دوستان سه نوع است یکی به مانند آب وغذا هست که به آن ضرورت داریم ودوم به مانند دوا هستند که ګاهی آنها را احتیاج داریم وسوم به مانند درد هستند که هیچ نیازی به آنها نداریم ومن از تجربه که ګرفتم اینکه دوستان خود را حفظ کنیم اینکه به او احترام برخوردکنیم .راز او را نګهداریم .خطایی او را فراموش کنیم .وبخشش اورا قبول کنیم
.
خلاصه اینکه دوست تنها کسی است که بعد از خانواده می توان به او اعتبار کرد البته در صورتی که دوست حقیقی باشد .