صلح چیست؟

Posted on at


 


هر گز به چیزی که نمیتوان آنرا تعریف کرد نخواهیم رسید، چطور ؟ در واقع تعریف هر کسی به ضم خودش است یعنی برداشت هر کسی از مطلبی تعریفی را نشان خواهد داد، تعریفات زیادی از صلح صورت گرفته بعضی ها آنرا به معنای عدم وجود جنگ تعریف کرده وبعضی ها آنرا به عدم تعرض میدانند، اما این تعریفات جامع و کامل نبوده چون به چیزی که انسان از آن زیاد به کار میبرد و یا جویای ان بیشتر است تعریف کامل را نمیتوان دریافت، به طور مثال تعریف از هنر تا به حال جامع نشده ویا تعریف از انسان همچنان، چون انسان همه چیز را تعریف نموده و خود در همه موارد مورد بحث قرار میگیر بناً بر همین دلیل


تعریف جامع آن به مثل برداشت طلا از سنگ خواهد بود


.


ولی رفته رفته بحث را روی صلح باید آورد،  صلح که یک پدیدۀ اجتماعی خوانده شده و آنرا نیاز مبرم بشر میدانند از بسا جهات قابل درک و محسوس خواهد بود. ولی بحث را به تعریفات بالا میبریم اگر صلح را به عدم جنگ تعریف بکنیم آیا کافیست؟ نخیر چون میلیون ها مورد مثال داد که جنگی در کار نیست ولی این گفته ها نمیتواند صلح را به میان آورد، و همچنان اگر آنرا به عدم تعرض تعریف کنیم پس بازهم تعر یف درست ازآن نگرفتیم چون دوستی، محبت، همدلی، حسن همنوعی، از خود گذری و غیره و غیر همه از موارد هستند که شامل صلح میشود.


به هر حال قسمیکه در اول اعتراف نمودیم که هیچ گاه تعریف جامع از صلح نمیتوان برداشت اما کمی باید کوشید.


صلح به طور نسبتاً کلی در مجوعه یی از روابط سالم و بهبود یافتۀ فردی و بین الملی، امنیت احتماعی و اقتصادی تساوی حقوق ، روابط سیاسی عادلانه و نهایتاً عدم خصومت و دشمنی گفته شده است.


بنابران باید دلایل عدم وجود صلح را هم توضیح داد که قرار ذیل است:


عدم احساس امنیت، کمبود عدالت احتماعی حتا فردی، فقر اقتصادی بنابر عدم امنیت، عدم  ویا کمبودعدالیت غیره موارد، تندروی سیاسی و مذهبی، نژاد پرستی و قومیت گرایی و همچنان سمتی و ملیت پرستی خواهد بود.


 بنا بر تعریفا و تشریحات دیگر میتوان گفت که: صلح در لغت بمعنی آشتی ، سازش ودست کشیدن از جنگ را میدهد . ودر اصطلاح محیط خود ومردم خود را در امن آوردن صلح است .به این معنی که حاصل آرامش فکری متکی بر ثبات وبرخورد مثبت باچالش های زندگی، که مارا باروندها وچالشهای محیط توام با رضایت خاطر آحاد ملت همراه سازد صلح است،وصلح به مفهوم ضد جنگ، طوریست که جنگ موارد کینه ،دشمنی،توطیه ،انتقام جویی،سرخورده گی،بی ثباتی،ونظایر آنهارا بوجود میآورد ،اما مسله این است که هریک ازموارد ذکرشده به تنهایی میتواند باعث صلب صلح از بشرشود
واینکه چهارده صد سال پیش خداوند(ج) صلح را در قران عظیم الشان ستوده وصلح را خیر گفته است.


 حلقات استکباری همواره آنرا به خود نسبت داده اند،که  بر خلا ف جنگ، ستیزه وخشونت از طریق افراد واشخاص متحد خودشان را به مسلمانان نزدیک ساخته اند، زیرا مسلمانان صادق همواره از بی گناهی، وبر حق بودن خود در بسا مواردبرآشفته شده ،علیه جزئی ترین خشونت در حریم مقدسات اش و ناموسش احساساتی شده و وانرا مجبور به عکس العمل مینماید. وگرنه صلح در اسلام جز دستورات کتاب آسمانی اش میباشد وبس . چنانچه خداوند متعال فرموده ( الصلح خیرٌ) یعنی صلح خیر بشر است. اگر جهاد در اسلام جایز است آن فقط بخاطر احیای صلح است . زیراکلمۀ اسلام از(سلم )گرفته شده وآن در سلامت قرار دادن بشر است


.


در دین مبین اسلام، صلح از طریق واگذاری امیال شخصی به خواست پروردگار، حاصل می شود. در نزد خداوند منان، سیاه حبشی و سید قریشی یکسان اند، وهمه نزد پروردگار بنده عاجزش بوده و کسی عزیز خواهد بود که با تقواترین آنها باشد.


به گفتۀ پیغمر اسلام و صلح آور در جهان که می فرماید(هیچ یک از شما مسلمان نیست مگر آنکه آنچه را برای خود می خواهد، یرای برادرش هم بخواهد.) و همچنان در آخرین فرموده هایش که می فرمایند " کسی را آزار مده تا کسی بر توآزار نرساند." که به همان گفته های خود میرسیم که گفته بودیم که صلح به معنای عدم تعرض است.


اما در نخست فرق صلح را با عدالت باید دانست:


چگونه می توان عدالت و صلح را باهم تفکیک نمود؟ يا از ميان انواع نسبت‎هاي ممكن، كدام نسبت را مي‎توان بر ديدگاه‎ها و تفسيرهاي ديگر از حيث عقلاني ترجيح داد؟ و در نهايت اين‎كه چگونه و تحت چه شرايطي صلح و عدالت در تعارض با يكديگر قرار مي‎گيرند؟


اولين و اساسی ترين دشواری برای يافتن پاسخ صلح و روشن به پرسش‎هاي بالا از ابهام در دلایل عدالت و صلح ناشي مي‎شود. عدالت و صلح با وجودیکه‎ از جمله ارزش‎هاي آرمانی و همه گیر به حساب میآيند از حيث معانی و مدلولات، دچار ابهام‎هاي گوناگون است. به بيان ديگر، اگر اصل مفاهيم عدالت و صلح در همه ديدگاه‎ها و روايت‎ها اصلی ترين فضايل اخلاقی را تشكيل می‎دهند،‌ اما تفسير و تأويل هايی كه از آنها وجود دارد، گاهی بيان‎گر معانیو مدلولات متضاد نيز است.


مثلاً عدالت در رهيافت‎های فلسفی و خصوصاً فلسفه سياسی يك فضيلت است. اما تعيين اين‎كه منظور از عدالت چيست؟ اصول برای تفاوت و فرق رهيافت‎های فلسفی را رقم زده است. عين مسأله در مورد صلح نيز صادق است. منظور از صلح چيست و چگونه مي‎توان عدالت و صلح را به گونه ای تفسير و تأويل كرد كه به صورت کلی با يكديگر قابل جمع باشند؟


باوجود زیاد بودن منظرها و تفاوت‎هايی كه در مدلولات مفاهيم عدالت و صلح وجود دارد، آنچه كه در آن شکی وجود ندارد اين است كه عدالت و صلح جزء از فضايل اخلاقی بشر است. يعني هيچ نظام اخلاقي وجود ندارد كه در آن عدالت و صلح به مثابۀ ارزش‎ها و كمال خواستنی وجود نداشته باشد.


علاوه بر اين، از ديدگاه‎های دينی نيز عدالت و صلح از مهمترين رکن های نظام اخلاقی و دينی به شمار می آیند.


مسأله ديگر در مورد نسبت عدالت و صلح اين است كه در صورت تعارض عدالت مقدم است يا نه؟ بايد صلح را بر عدالت ترجيح دادچون وقتی صلح برقرادر شود عدالت جزء ان میباشد.


فراتر از آن پرسشي كه مطرح است اين است كه آيا اساساً صلح بدون عدالت ممكن است؟ به بيان ديگر مسأله اصلي در باب نسبت عدالت و صلح نه ترجیح يكی بر ديگری است و نه تعارض آنها؛ بلكه مسأله اصلی امكان مصالحه در نبود عدالت است.


اين پرسش را چنین پاسخ داد:


اول اینکه فرض بر اين است كه عدالت فضيلت اول است و هيچ صلح بدون عدالت ممكن نيست. اين موضوع را مي‎توان از طريق ترتيبات و چارچوب‎هاي مصالحه توضيح داد. از اين نظر، معيارهايي چون افكار عمومي و يا خواست اكثريت، قوانين موضوعه و ارزش‎ها و هنجارهاي پذيرفته شده و معتبر در يك جامعه را بايد همچون مباني‎اي براي مصالحه در نظر گرفت. مراجعه به خواست اكثريت،‌ قوانين و هنجارها در هر جامعه تعيين خواهد كرد که صلح بدون عدالت به معنای قربانی كردن تمام فضايل اخلاقی که صلح است خواهد بود.


طوریکه‎ تجربه تاريخي جامعه افغانستان به خوبي نشان مي‎دهد كه قرباني كردن عدالت به معنای زوال انسانيت و فضايل اخلاقی در جامعه بوده است. بنابر اين، تحقق مصالحه ملی مستلزم پيش‎ شرط‎ ها و است كه بدون آنها سخن گفتن از مصالحه واجد هيچ‎گونه معنای معقول و قابل قبول نيست.


به هر حال نتیجه گیری میکنیم که صلح ارزشمندترین پدیده انسانی است که از اولویت های اساسی برای تداوم زیست با همی و توسعه سیاسی و اجتماعی جوامع به شمار میاید زیرا تامین صلح و ثبات در یک جامعه به سعادت و خوشبختی آن کمک کرده و زمینه های پیشرفت و ترقی آنرا در تمام عرصه ها مساعد میسازد از این رو سعادت یک جامعه در زمینه های مختلف و رسیدن آن به رشد تکامل سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و  اقتصادی در استقرار صلح و پرهیز از جنگ و خشونت بوده توسعه و گسترش هنجارها و ارزش های انسانی همچنان با حمایت از صلح نصیب خواهد گردید.


صلح یکی از ضروریات عمده و اساسی زنده  گی انسانهای امروز تلقی میگردد که اگر در راستای حمایت از آن تلاش و عزم جمعی صورت گیرد و از بین بردن عواملی که موجب تقویت خشونت و ضعف صلح میگردد هماهنگ کرده ، مسلما آن جامعه به پیشرفت ها و موفقیت های خوبی خواهد رسید افزون بر این در موجودیت صلح و آرامش تمامی شهروندان بر رغم آنکه زنده گی مسالمت آمیز را تجربه می کنند همچنان به حقوق و آزادی های اساسی شان دست پیدا میکنند  وگرنه تمام جهان به باد فنأ خوهد رفت ، تجربه وقوع بحران ها، جنگ و تداوم خشونت های گسترده در مقاطع مختلف تاریخی نشان دهندۀ این است که تنها صلح میتواند راهکاری برای بقای همزیستی مسالمت آمیز انسانها باشد و آنها را از فلاکت و نیستی نجات بخشد زیرا جنگ با وجود آنکه راه حل هیچ مشکلی شده نمی تواند و هیچ دست آوردی را در قبال ندارد اما به استثنای موارد خاص، بل موجب بروز چالشهایی میگردد که زنده گی انسانها را به خطر و تهدید مواجه میسازد ، لهذا نتیجه گیری امروز از جنگ و صلح در سطح دنیا اهمیت گسترده صلح را در عرصه های مختلف و نقش ویران گری جنگ را برجسته و این باور را مسلم ساخته است که جنگ فقط مایه تباهی و نیستی انسانها گردیده و در آن برنده و بازنده ای وجود ندارد.



در آخر باید یاد آور شوم که جنگ هیچ سودی برای بشر نیست بلکه عداوت و بد بختی را بیشتر خواهد افزود.


به امید یک افغانستان با صلح پایدار و مستحکم.


پایان


حکمت الله عزیز



About the author

hekmatullah

I am hekmatullah and i am from ghazni province of Afghanistan i graduated from school at 2009 and now im student of journalism at kabul universtiy

Subscribe 0
160