بهار
امروز روز بازی زندگی و دین است *** روز فخر و مستی آیین است
گل ز گلستان آواز خواند برما *** که روز رقص گلستان زمین است
سربازان آسمان ره و سوی آینه تو *** روز مشک فشان شدن و مزین است
خورشید تلالوی دوباره کند بر بوستان ما *** که برخیزند زین خواب که روز فروردین است
خود حاکم خویش نباشیم در بندگی *** گوش بندگی نشوند که ای این، اين چنین است
می بریم ز یاد، كيست این بنیاد *** که برای جان ما یک جان گزین است
رویش جان در دست و سوی هدف *** یک نظر دارد و آن نظر میان نظر ها واپسین است