سرنوشت نازگل

Posted on at


                     

 

در زمانهاى قديم زن وشوهراى در يك قريه اى زنده گى ميكردند كه صاحب 1دخترى بنام نازگل بودند زمانى نگذاشت كه نازگل در سن 10 سالگى پدرخود را ازدست داد ونازگل بامادر خود زنده گى ميكرد نازگل 16  ساله شده بودكه مادرخود را ازدست داد سرپرستى نازگل بدست كاكايش افتاد ومدتى با خانواده كاكايى خود زنده گى ميكرد تا اينكه مرد پيرى از نازگل خيلى بزرگتربودبه خواستگارى نازگل آمد وخانم كاكايى نازگل كه اورا نمى خواست به خانه يى شان باشد شوهرش را مجبورساخت تا نازگل با اين مرد پيرازدواج كند نازگل هم تن به تقدير دادهمه برايش ميگفتند كه همين ازدواج به تقدير توست شايد خوشبخت شوى مردپير كه زن اول اش فوت كرده بود وتنها يك دختر داشت بعداز عروسى نازگل با مرد پيرودخترش زنده گى ميكرد نازگل خيلى دختر سازگارى بود 6 ماه بعد شوهر نازگل دختر خودراكه عزيزه نام داشت عروس كرد و نازگل هم باردار بود و صاحب يك دختر بنام سارا ويك پسر بنام حميد شد شوهر نازگل كارمند يك شركت بود 12 سال از زنده گى نازگل تيرشده بود كه شوهراش دوباره بايك دختر جوان ازدواج كرد و زنده گى نازگل خراب شد هرشب غذاى خود را با غم واندو ميخورد واين عروسى سوم به شوهراش آمدنكرد شوهرش سكته مغزى كرد از يك دست و پا فلج شد و زن جوان كه مريضى شوهرخود تحمل نكرد و به خانه پدرخود رفت و نازگل با سارا وحميد شوهربيمار خودرا پرستارى ميكرد 2سال بعد سارا با پسر عمه اش  كه خيلى پسر خوب وفهميده وتحصيل كرده بود ازدواج كردوسارا هم بسيار خوشبخت بود شوهر نازگل كه بيماربود وهيچ عايد وسرمايه اى نداشت كه زنده گى خود را بچرخاند وحميد هم خورد سند بود و نازگل هم مجبور بود كه تمام لوازم قيمتى  خانه خود رابفروشد و مصرف نمايند بلاخره شوهر نازگل فوت كرد ونازگل پول زيادى از اقوام خود غرض گرفت تا مصرف فاتحه دارى شوهرخود كند بعد ازمدتى حميدمشغول كارشد ومدت زيادى درمسافرت سپرى ميكرد تاپول بدست آورد كه مصرف زنده گى خود ومادرش نمايد و مادراش تنها در خانه كه از شوهراش مانده بود زنده گى ميكرد نازگل كه از يكطرف غرض داربود و از طرف ديگرنامادرى حميد كه زن جوانى بود و خواهرش عزيزه كه از همسر اولى پدرش بود ادعا ميراث كردند حميد ومادرش مجبورشدند كه خانه شان بفروشند وهم غرض وهم ميراث آنها دادند و پولى كه به نازگل وحميد ماند يك خانه كوچكى حميد به مادرش خريد كه مادرش درآنجا زنده گى كند وحميد بخاطر كارى كه داشت بيشترى وقت خود را به مسافرت سپرى ميكرد ونازگل بسيار از تنهايى رنج ميبورد تا اينكه يكروز خبر شد كه حميد در شهرى كه كار ميكرد ازدواج كرده ازاين موضوع نازگل بسيار خوشحال شد بود و نازگل هم رفت پيش حميد و عروس خود و زنده گى شيرين را كه سالها در آرزوى آن بود رسيد           

 



160