شبی که باران میبارید

Posted on at


 


باران میبارید شب هنوز زود بود برای خوابیدن، هوا ملایم بود و کاملا" فضای قشنگی را ساخته بود فضای اتاق خاموش و ساکت بود دستانم را دورم گرفته طرف آسمان نگاه میکردم مهتاب هم کامل شده بود با روشنی ملایم و زیبایش فضا را دیگر هم زیبا ساخته بود


قطرات نارام باران به شدت به شیشه های پنجره ی اتاق برخورد میکردند و میغلتیدند، با خودم میگفتم ماهم مثل همین قطرات میمانیم متولد میشویم و میمیرم در این میان مرگ را تجربه میکنیم میگفتم تا صبح میخواهم تماشاگر این قطرات باشم صدای باران را بشنوم



فضای ساکتی که شبانه با صدای شرشر باران همراه است نهایت زیبایی راباخودش دارد


واقعا" باران نعمت بزگ و قشنگ الهیست خدای مهربان با رحم نهایتش انواع عبادت را سزاوار است خدای که صبر فراوان دارد در پاسخ این همه اعمال پلید ما ، انجام زشتی ها وگناهان بسیار بزرگ ما بنده گان عاصی و خطاکار رحیم است مارا زجرها و مرگهای نیمرود و قوم لوط نصیب نمیکند



مینگرد که چه زمان سربه سجده می نهیم و عبادتش را بجاخواهیم آورد همین که توبه کردیم بخشیده میشویم ولی این توبه ابدی نیست


باز آرزو میکردم کاش میشد باران چشم های مارا می شست تا لطف ومهربانی او تعالی را با چشم های پاک از غبار عصیان ببینیم


کاش باران می توانست همراه با شستن و صفا نمودن اطراف ما، باطن وجود مارا نیز بشوید و صفایی تازه ی هدیه دهد و دوباره تن ما کثیف نگردد


در بهارنو و روزهای نو، همه ظواهر را تغییر داده نو میسازیم ولی باطن همچنان عصیانزده و ملوث با انواع میکروب های عصیان است که هرگز تلاش به دیدن و پاک ساختن آن نمی کنیم تکرارا" مرتکب انواع گناه میشویم البته به این اکتفاء نکرده درپی نوآوری در عصان نیز هستیم



خوش به حال طبیعت در ماه یکبار هم که شده شسته شده صفا میشود و آلودگی پنهانی ندارد


کاش باران بهانه ی بود برای  رستگاری


 


فرشته رازبان



About the author

freshta-razbeen

Freshta Razbaan from Afghanistan

Subscribe 0
160