آدم تکراری

Posted on at


تکرار آدم ها مانند ورق های دفتری است که هر بار تکرار آن باعث میشود تو بهتر از قبل یاد بگیری .... که بهتر بخوانی و بنویسی و درس عبرت بگیری که پاک نوشتن بهتر است از کثیف و سیاه نوشتن... یاد میگیری اشتباه نوشته نکنی تا مجبور نشوی برای جبران اشتباه خود پاک کن را بگیری و پاک کنی ... گاهی اوقات پاک کردن زیاد دلیل پار گی میشود و چسب زدن دیگر فایده ندارد... مجبور میشوی آن را از ریشه پاره کنی و دور بریزی



تکرار آدم ها سر مشق زندگی نسل بعدی میشود... که زندگی کنی با بهترین افکار..... که زندگی از بیراهه ها نیامده که به بیراهه ها ختم شود... یاد میگیری که همواره کوشش کنی ... زندگی را از نقطه آغاز آن مرور کنی



و برای ساختن زندگی خود بهترین ها را بخواهی ...مگر من چند بار قرار است به دنیا بیاییم... اگر قرار است امروز هیچ وقت تکرار نشود پس سعی میکنم بهترین را امروز برای خودم و اطرافیانم بسازم طوری که هیچ وقت نخواهم تغییر آن را ببینم.... همه چیزهای دنیا تجربه اش لازم نیست ... گاهی اشتباه دیگران دلیل میشود تا ما تکرار نکنیم بلکه درس بگیریم از بدی ها , زشتی ها , خطاها ,ناپاکی ها , بیراهه ها و غیره



آدم ها که اشتباه همدیگر را تکرار میکنند به اتلاف عمر آدم ها افسوس  میخورم که واقعا باید چند نفر دیگر تکرار کنند تا ما بفهمییم که خطا است .... آدم تکراری مثل دریایی است که هر چقدر هم که صدای موج ها را بشنوی و هر قدر هم که کنار دریا خیمه بزنی و تا ابد زندگی کنی فقط چند هفته یا چند سال بیشتر طول نمیکشد که به صدای موج و دریا عادت میکنی و دیگر تلاش نمیکنی که عمیق گوش دهی ... تا از یاد نبری کنار دریا زندگی میکنی... بلکه به این فکر میکنی که همیشه دریا اینجاست و روزها را بی هوا از کنار دریا میگذری غافل از اینکه زندگی ات را فنا کرده ای گاهی باید کنار دریا بنشینی .... دست هایت را خیس اشک هایش کنی... آب را نوازش کنی .... درونش شنا کنی... دردهایش را بفهمی.... صدایش را بشنوی... نوازش کنی و خودت را غرق تن آن کنی تا از زلالی روح دریا یاد بگیری که چقدر پاکی خوب است ....



به زلالی دریا قسم میخورم که هر چقدر انسان خطا و بیراهه برود اگر بداند که ذات آن پاک است و روح خدا در او جریان دارد... دست از تکرار تکراری های دنیا بر میدارد ...  شوق پیدا میکند که زندگی کند عمیق و پر از معنا که هر قدمی که بر میدارد بداند تکراری نیست.... یک ثانیه همین لحظه به آینده نزدیک شدیم ...



و هنوز وقتی چشم هایم را باز میکنم .... آدم هایی را میبینم که خطاهای یکدیگر را تکرار میکنند ... خیال میکنم که هر چقدر هم بزرگتر شوم باز هم شیطان همراه من و زندگیم استوار باقی می ماند ... اما کنار شیطان ... همیشه خدایی بوده است که با تمام خوبی هایش همواره بنده ای را نوازش میکند .... که میداند هیچ وقت اصلاح نمیشود... اما خدا هنوز به خلقت آدمیزاد امیدوار است که ماهم اکنون یک عالم کودک معصوم در دامن مادران جوان می بینیم ... کودکانی که معصومانه با عشق بازی در آغوش مادرانشان بزرگ میشوند .... و خدایی را میبینم که همیشه لبخند میزند چون عاشق خلقت حوا و آدم بوده است


 



و در این بین من خودم را با تکرار ذکر خدایم تسکین میدهم... امشب یک مشت قرص خدایی بودن میخورم ... تا خواب ببینم که  خدا دست هایم گرفته و دنبال خودش میکشاند... تا مرا با خود به سقف آسمان هفتم ببرد... . خدایا عاشقانه دوستت دارم



About the author

bahareh-hoseini

بهاره حسيني محصل سال اول سمستر ىوم رشته ساينس

Subscribe 0
160