رفتن سهم همه است

Posted on at



ديريست زمستان رخت بر بسته است


آري چنان سردي بارفتن زمستان محو شده است كه انگار همه چيزازآغاز،تازه بوده است


رفتن سهم همه است، رسم زمانه چنين است


جايگزين ميشودخوبيها جاي بديها وزيباييها جاي زشتي ها؛ شب مانده گار نيست وسحردرانتظاراست



زمستان رفت وبهار،طنازي خودرابا گل وسبزه نمايان كرد


پيچَكان دور درختان مي پيچندوشرارت عشق شان را تجلي ميكنند



بلبلكان درپي رُز غوغايي دارند


باغچه ها به صداي دل آدمها گوش مي دهند؛ شايداين دورازانديشه نباشد دراين عصر يخي



تلاش بهار براي بارورشدنش،تازه بودنش،روح بخشيدنش ستودني است


ستودني تر، دست مهربان خداست كه هرصبحگاه بنده گانش را با تبسم نوازش ميكند


آدمها چشم مي گشايند و.... دريغ


وخورشيد چشمك زن آنان است،خورشيد به سوي چشمان ايشان اشاره گر است پس چرا كورچشمان چنين الماس درخشاني رانمي بينند؟ چرا پنجره اتاق تاريك شان را به سوي اين همه نوروزيبايي نمي گشايند



چرا براي زماني كوتاه سنگيني تنبيلي شان را ترك نمي كنند؟ چرا قفلها را ازدرهاي تفكر نمي شكنندواين گنجينه پرازگوهررا نمي بينند؟ چرا شبها به آسمان زيبا نمي نگرندوروزها رابه غفلت سپري مي كنند


افسوس به اينكه آدمهابه چه ارزاني گوهرعمرخويش را به حراج گذاشته اند


رفتن سهم همه است،انسانها درخوابند


رفتن سهم همه است،رسم زمانه چنين است




About the author

nooriya

نوريه عرفانيان استاد درليسه عالي نسوان تجربوي

Subscribe 0
160