رویای کذ بان

Posted on at


 

در زنده گی همیشه موفقیت ما را یارای نخواهد کرد نرسیدن به رویا ها ما را نا امید ودر موقعیت قرار میدهد که کا ر مان مبارزه با کابوس ها خواهد بود بعضی از رویا ها دروغین که برای زنده مانندن به انها ضرورت داریم رویای لمس خورشید که تنها رسیدن به ان در یک رویای کذبان ممکن است رویای که برای رسیدن به رویاهی مان ما را همرای میکند اگر چه قبول نکردنیست اما این رویا ها دروغین در زندهگی به واقعیت تبدیل وما را به رسیدن قله موفقیت یاری میرساند رویای پرواز پر هاندیکه بالهایش را تیق های تیز قیچی قطح کرده اما گذر زمان این رویای کذبان را به واقعیت تبدیل می کند

رویای کذبان من رفتن ابور از پلایست که در زندگیم واقع شود پلی که با تیکه های پوسیده چوب استوار اند وتناب های که هر لحظه امکان از هم دریدن شانست خالیم ترسیده وهیجانی نمیتوانم حرکتی انجام بدهم اما برق ستارای مرا امیدوار میکند که میتوانم به تیکه های پوسیده اعتمینان کنم واولین قدم را در روی این پل بگذارم دستانم را لرزی گرفته ودر قلبم ترس نرسیدن است اما ان ستاره با اولین قدم من نورانی تر میشود چشمانم را به او دوخته ام طوری قدم میگذارم

 

 

که باور نکردنیست ترس از بدنم دور وجایش را روشنی امید گرفته است بر لبش تبسمی جاریست که ان تناب های پوسیده به نظرم اهن میرسد حس میکنم سرعتم زیاد شده ودر حال دویدن هستم اما چرا این قدر زینه های این پل طویل اند هر قدر نزدیک میشوم طولنی تر میگردد نور ان ستاره کم کم در حال گم شدن است ومن در حال دویدن به سمت ان میترسم که ان ستاره را گم کنم تاریکی اطرافم را احاطه کرده است در پشت سرم صدای فریاد ها ی کسانیست که این راه را نتوانسته بودن بپیمایند در چشمان شان نا امیدی دیده میشود از من انتطار کمک دارند شاید میخواهند یک چانس دوباره برای شان داده شود ترسیدم سرعتم بی اندازه زیاد است دوباره رو به طر ف ان ستاره کردم دور شده دبود حال به اخر این پل رسیدم این جا سرسبز است زیبا تر از زمانی که بهار میاید عطر گل ها هوا را خوشبو ساخته اند بلبلان با پرندهای دیگر اواز ها شادی میسراین به یک چا رود عسل وبه جای دیگر رود شیر جاریست نوری به چشمم میخورد ان ستاره دوباره پیدا شود به دنبالش میدوم به نفس نفس افتادهام برای سانیه چشم بستم دوباره گم شود در اطرافم کسی نیست که مرا یاری کند به روی زمین نشستم وبی اختیار اشکهایم بروی زمین میریزد دوباره نور به سمت من میاید چشم هایم را بسته ام زیرا نا امید شده ام که بهع ان نخواهم رسید اما این بار ان به سمت من میاید انقدر به من نزدیک میشود که نحس میکم مرا در اغوش خود گرفته استبا دستانش اشکهایم را لمس میکند وان دانه های اشک به مروارید های کوچکی تبدیل میشود اما از اینکه چشمانم را باز کنم میترسم که شاید دوبار از من دور برود و در میان این باغ جنت او را گم کنم

 

 

با دستانش مومهایم را نوازش میکندصدا ی نسیمی اشنا به اطرافم پیچیده اشک هایم بی اختیار بند امده چشمانم را اهسته اهسته باز میکن ان ستاره مادرم است کسی که او را در گرداب زند گی از دست داده بودم به قلبم فوران است در چشمانش امیدی مبینم صدای دیگری میاید مثلیکه وقتش است از این رویای کذ بان به زندهگی واقعی بیایم نمیخواهم بر گرگردم اشکها مانند سیل از چشمانم جاریست زیرا برای مدت کوتاه فکر میکردم که در واقعیت هستم اما من به این رویای کذبان باور دارم مرور زمان مرا در این موقعیت ودر دنیای واقعی خواهد رساند میرسم زیرا باوردارم که در حقیقت تیکه ای از دروغ هست در زندهگی به ان خواهم رسید

برای زنده ماندن رویای کذبان وسیله ایست تا در بین ما و ادم اهنی تفاوتی باشد اگر چه دروغین است اما ما را نسبت به زندگی امیدوار میسازد باید به ان ایمان داشته باشیم تا به ان برسیم گاهی با نگاه کردن به زندهگی متوجه خواهیم شود که زندگی را رویا های کذبان ساخته است با دید متفاوتی به ان نگاه کنید ان را طوری ببینید که دوست دارید تا برای تان واقعی دیده شوید

 

.    



About the author

shimaamiri

شیما امیری متعلم صنف یازدهم هستم یکتن ازشاگردان لیسه نسوان حوض کرباس کشورمن افقانستان ولایتم هرات میباشد

Subscribe 0
160