مکتب

Posted on at


مکتب


مکتب مکانی که برای همه دوست داشنتی است وهمه آنراتجربه نموده اند .جای که برای اولین بار یک طفل وقتی در آن قدم میگذارد شاید ترس عجیبی را احساس کند اما همان مکان است که برایش شناخت میبخشد وتا آخر عمر از فیض آن بهره مند است.



مکتب برای من خیلی باارزش بود بهترین دوران زندگی  ,بهترین لحظات,با شیرین ترین خاطرات.


حال وقتی آن خاطرات یادم می آید آرزو میکنم که کاش یکی از آن لحظات دوباره برگردد .کاش میشد تکرار شود .اما آنها دیگر دیگر گذشت با همه ی شیرینی اش گذشت .


معلم های من برایم مایه ای امید بودند وقتی معلم دست مهربانش را برسرم میکشید دیگر من پیروز تمام دنیا بودم آنها را  عاشقانه میپرستیدم درس را با دل میشنیدم هرکلمه معلم زمزمه دل انگیزی  برایم بود .


آری معلم چنین است معلم در دل مان برای خود جای میسازد نه درمکتب .کاش بتوانیم یک لحظه زحمات اش را جبران کنیم .


درمکتب بزرگترین خوشی بودن با همصنفان ودوستان است با بازی های کودکانه .ذنگ تفریح را چقدر دوست داشتیم .چقدردیر میرسید وچقدر زود میگذشت .



ازاین هم ساعتی که یک استاد به صنف نمیرسید وساعت بیکاری ما بود وای آن ساعات هیچ وقت فراموش نمیشود باز وقتی که آن ساعت مضمون ریاضی میبود جشن ما شاگردان بود .


بیر ون شدن از صنف وترس از آنکه مبادا انظباط گیر مان کند بازی وهمه وهمه یادش همان لحظات را تازه میکند برایم.



امروز پنچشنبه است ؟ بله .


وای فرادا را چه کنم .فردا جمعه است ومن مکتب رفته نمیتوانم پشت معلمان وصنفی هایم دلنتگ میشوم شاید کسی تا این اندازه مشتاق مکتب اش نبوده اما گذراندن جمعه بدون رفتن به مکتب مشکل بود.


مکتب برایم همه چی بود جای که میتوانستم خود را ثابت کنم وبرایم چنین فرصتی بود .هرروزکوشش میکردم قبل از معلم برای درس جدید آمادگی بگیرم وجسورانه دستم را بلند کنم این کارمن دوعلت داشت یکی اینکه معلم تشویق کند مرا ودر دلش جای بگیرم ودوم اینکه روز رقیب های درسی خود را کم کنم  این کار را زیاد دوست داشتم . احساس میکردم بااین کار من میشوم یعنی خودم را برای همه ثابت میکنم که میتوانم این کار برایم جرات میداد تا فکر های بلند تر کنم ووسیع تر بیاندیشم.



تمامش مثل یک رویا معلوم میشود من همان لحظات را میخواهم من نوازش همان استاد مهربانم را میخواهم همان دوست های پاک وصادق کودکی ام را میخواهم همان معصومیت ها وشادی های کودکی..


چنان مجذوب مکتب خود بودم که تصمیم گرفتم معلم شوم تا هیچ وقت از مکتب دور نباشم از آن فضای آرام .واکثر اوقات را درمکتب میگذرانم وهرآن لحظه را حس میکنم .


واقعا چه زیباست مکتب.


 



About the author

nazakat25

نزاکت آزرم متولد شهرهرات 1372
محصل شرعیات
وظیفه معلم

Subscribe 0
160