ملانصرالدین و لحافش٬ صندوق رای ما و سوراخش

Posted on at


خداوند هر که را به توانش نعمت می دهد. افسار شتر به  دم خر نمی بندند.  لقمه کلان و دهان بی دندان، گوشت دیمواکراسی را شکم فیل می خواهد چی برسد به ما آدمیان بی شکمبه که با خوردن پفک نمکی و نوشابه گرفتار انسداد روده می شویم.  


خبرنگاران مد ئیا راویان اخبار قدیم در مورد لحاف شیخ ملا نصرالدین چنین روایت کرده اند.


شبی ملا خوابیده بود در ایوانش پهلو به پهلو ناز دانه و جوانش٬ همهمه پیچده در کوچه آن هم بر در خانۀ ملا نصرالدین، ملا چست و چلاک بر پا شد لحاف بر سرو جان پیچید لرزانه ز سرما و ترسان ز غوغا درب خانه گشود تا خبر شود ز ماجرا٬ دو نفر دزد دعوا داشتند مشت و لگد بر سرهم می باختند گهی دشنام و گهی تهمت به هم می بافتند ملا حیران و پریشان ز دعوای برادران مسلمان لحاف گذاشت بر زمین به خیر خواهی پرداخت بین برادران یکی  لحاف برداشت در کوچه ناپدید شد آن دیگری آغوش ملا گذاشت وراهی معیاد گاه از قبل تعین شده شد.



ملا ما لوچ و لرزان زبیداد سرمای سحرگاهان آمد به پلو دلبر جانان، نازدانه اش پرسید ماجرا  چی بود٬ آن همه سر و صدا برای چی بود٬ عزیز جان من را با خبر کن از کم و کیف آن هیاهو من را آگاه کن. ملا آزرده دل و پشیمان ز صلح خواهی خویش آهی کشید از ته دل و جان گفت بانوی نازینینم ماه وستاره شب و خورشید روی زمینم  صدای انفجار و مین درکوچه ما بود و همه دلبسته گی ها بر بردن لحاف پینه بسته ما بود. شکر خدا که سالم مانده ایم داغ همدیگر ندیده ایم مرده شوی ببرد آن لحاف را آن لحاف گنده و پر سوراخ را.


بانوی شیخ دلداری ها داد به ملا: الهی خیر نبیند دزدها دل یارما را شکسته اند. شوهر جان عزیزم برایت لحاف زپنبه وابریشم می سازم. با سوزن عشق و تار مهر می دوزم گرم نرم وآرامش بخش باشد. خاک برآن لحاف بد شگون و نا میمون چی مصیبت ها کشیدم از وصلۀ او، دزدان هم از آن خیر نمی بینند. لحاف نبود٬ خانه و لانۀ کیک ها بود.



پارک عشق پرانی مادر کیک ها بود. جیرجیرک ها برگوشه اش آواز می خواندند. گربه وتوله خانه برآن دعوا داشنتد. حویلی را برسر ما می گذاشنتد. آرامش و آسایش از ما رفته بود. بوی گند ش به خانه همسایه رفته بود. هر کس و ناکس سخن می گفت چوب وچماق ملامت برسر من می کفت. نگاه کن عزیزم به تلالو خورشید و اشعه ذرینش که می تابد بر در دیوار خانه وهم بر پالان خر و توبره و خورجین پر خاطره. عزیزم بیا که دست در آغوش همدیگر گیریم. زندگی را از همین لحظه از همین روز از سر گیریم. پیراهن هم دلی عشق عاشقی را به بر گیبریم.



خدا همه را به آرزویش برساند.



160