فاحشه ها هم خدای دارند

Posted on at


خداوند اختصاص داده نشده برای آنانی که پاک اند و از گناه معصوم،بلکه خداوند صاحب تمامی هستی و نیستی است و هر کس دارنده یک خدا میباشد و این خدا بی شک همان خدایست که رحمن و رحیم و قهار است و تک است و شریکی ندارد.آری خدای یکتا برتمامی مخلوقاتش حاکمیت دارد:خواه مسلم باشد یا کافر،مرد باشد یازن،پیر باشدیا جوان،پاکدامن باشد یا فاحشه،همه تحت حاکمیت او قرار دارند.این ها همه مخلوقات خداوند اند که از هنگام تولد اینگونه نبوده اند بلکه شرایط محیطی آنان را به فاجعه ها کشانده؛دیدگاهای متفاوتیست در رابطه به گنهکاری،هیچ انسانی ذاتأ گنهکار به دنیا نمی آید بلکه شرایط محیطسیت که آن را آغشته به هر عملی میکند



فاحشه هاهم نیز ازجمله بندگان خداوند اند،و خداوند آنقدر مهربان است که به آنان نیز لطف میکند.فاحشه ها فقر،بیچاره گی وبی حرمتی را دلیلی برفاحشه گی میدانند،ویا شاید هم عده ی از آنان به این راه سوق داده شوند،آنهم در سنی که خوب و بد را نمیشناسند،اما این دلیلی نیست که خداوند به آنان لطف نکند واگر توبه کنند،توبه آنان را نپزیرد.



گمان کنم داستان عابد و زن فاحشه را شنیده باشید(روزی شیطان باخود درگیر بود و میگفت:هیچ نمیدانم چگونه باید این عابد را به زنا وادار کنم،یکی از شاگردانش گفت:از راه عبادت میتوان آن را به زنا وادار کرد.شیطان گفت:آری این بهترین کار است.شیطان خود را به شکل جوان نورانی درآورد،وسوی خانه عابد راهی شدو سپس در خانه عابد را کوبید.عابد جواب میدهد،کیستی؟میگوید:جوانی ام مسلمان اما والدینم شرک پرست اند میخواهم مرا به خانه ات جای دهی..عابد ناچار اورا به خانه اش جای میدهد.به محض وارد شدن به خانه به نماز خواندن شروع میکند،بدون وفقه نماز میخواند تا هنگام شام عابد روزه داشت،سفره ی پهن کرد و به او گفت:بیا بامن غذا بخور گفت:شما بخورید،و دوباره به نماز شروع کرد چنان نماز خواند تا عابد را خواب بُرد.عابد خواب شد،نیمه شب بیدار شد و دید آن جوان هنوز درحال نماز خواندن است آنهم بگونه ی که بین زمین و آسمان نماز میخواند.عابد به خودش گفت:این چقدر عابدتر ازمن است که خداوند چنین مقامی برایش داده است.نزد او رفت و صدایش کرد شیطان سلام داد.عابد گفت:تو چه کردی که به این مقام رسیدی،شیطان جواب داد:من گناهی مرتکب شدم و سپس توبه کردم وهرگاه به یاد آن گناه می افتم توبه میکنم و ایمانم قویتر میشود و اینکه توهم بخواهی به این مقام برسی بهتر همان است بروی وبا زنی نامحرم زنا کنی و سپس توبه کنی.عابد گفت:چگونه زناکنم؟من حتی پولی هم ندارم.شیطان دو درهم به او داد و نشانه زن فاحشه ی را نیز به اوداد.عابد سوی همان شهر رفت و زن فاحشه را پیدا کرد،برایش گفت:میخواهم باتو زنا کنم.در حین حال خداوند به عابد رحم کرد و در دل فاحشه غوغای کرد که او را هدایت کن.فاحشه که دید وی مرد نورانی است،از اوپرسید:چه شد که به اینجا آمدی؟عابد گفت:توچه کار داری پول را بگیر و تسلیم من شو.زن گفت:تا حقیقت را نگویی،تسلیمت نمیشوم.عابد تمامی ماجرا را تعریف کرد



زن گفت:ای عابد هر چند به ضرر من است و به این پول نیاز دارم اما آن شخص شیطان بوده است.عابد گفت:به من قول داده که به مقام او برسم.زن گفت:ای عابد از کجا معلوم که پس از زنا توفیق توبه پیدا نکنی تا توبه ات پذیرفته شود،ویا هم اگر در هنگام زنا عزرائیل آمد و جانت را گرفت جواب خدا را چه میدهی؟باور کن این شیطان بوده که تورا فریفته است



عابد بازهم قبول نکرد،زن گفت:من همینجا هستم،تو برو واگر آن پسر همانجا بود که خوب،در غیر آن بدان که شیطان بوده،البته دزد شناخته شود فرار میکند،عابد قبول میکند وبه محض آمدن بخانه میبیند کسی نیست،پشیمان شده و توبه میکند و برای زن نیز دعا میکند


همان شب،شب آخر عمر فاحشه بود که از دنیا رفت.صبح به پیامبر(ص) وحی رسید که به تشیع جنازه آن زن برو.وقتی که پیامبر به تشیع جنازه آمد مردم گفتند:ای رسول خدا این زن،فاحشه ی بیش نبود



میدانی چه بزرگوار است خدای که مالکیت برهمه چیز دارد،بر پیامبرش وحی فرستاده که به جنازه آن زن برو،این چه دلیل دارد که خداوند بر پیامبرش امر نمود که به جنازه یه فاحشه حضور داشته باش،خدایا تو چه بزرگواری،شاید در ذهن همه چیزهای جالبی به وجود آمده باشد،اما به ایده های خود نه بلکه به ادامه این موضوع سری بزنید



About the author

160