عادت اجباری

Posted on at


عادت اجباری


عادت ... قبول کردیم به عادت های اجباری را... که گاهی ناخواسته باعث کارهایی میشویم که تنها به آن کارها عادت کردیم ... مفهوم خوب و بد کارهایمان گم شده است در اعماق روزهایی که به عادت طی میکنیم و نمیدانیم این عادت ها قابل قبول برای تمام وجودم هست و وجدان بیدارم میتواند باورکند به عادت هایی که به اجبار هر روز تکرار میکنم یا نه؟


 



عادت کردیم به خواستن ... خواستن آرزوهای محال و غیرممکن و خیال پردازی در افکار خام خودمان... این روزها شاخه خشکیده ای شدم که با وزیدن بادی ملایم فرو میریزم... زیرا عادت کردم به روزهای که تنها قدم میزنم در زیر این آفتاب سوزان... ولی یاد خدا باعث میشود کمی آرام باشم... کمتر شکایت کنم... کمتر آسیب ببینم از دست مردم... کمتر به مشکلات زندگی فکر کنم... وخلوت کردن باخودم...ودرباره کارهایی که از سرصبح انجام میدهم فکر کنم



نوشتن آسان است... روی یک کاغذ خشک بنویسی و کسی بخواند .... همه تعریف خواهند کرد به جمله های ناب که با افکار تازه ات مینویسی... همه غرق خواندن نوشته هایت میشوند... و میگویند واقعا چقدر زیبا مینویسید!.... این داستانها تخلیلات و خیالات شماست



آنجاست که با پوزخندی از جنس تلخ و یخ... در چشمان شخص مقابل زل میزنی و سرد میگویی... بله .... تخیلات ذهن خالی ام است... خیالات که کسی این طور زندگی نکرده است... تخیلات من به همین اندازه بزرگ است به بزرگی یک دشت داغ به اندازه یک اقیانوس واما قلبم گاهی کوچکتر از یک گل میشود



و اما خیالات یک دختر را جدی بگیرد... زیرا این رویاهای یک دختر است که به واقعیت میرسد... واقعیت حقیقی... دختران رویاهای زیادی دارند که گاهی فکر میکنند به آنها نمیرسند ولی چه بسا آدم هایی بودند که فهمیدند خدا با تمام قدرتش به ما کمک میکند... خدا راه هایی در دنیا برای ما باز میکند که به زندگی تکراری عادت نکنیم



کسی نمیداند که تمام این نوشته ها را زندگی کردی... تجربه کردی... و حالا داری قصه ی زندگیت را برای مردم دنیا می نگاری تا شاید از لحظات سخت زندگیت بگذری .. عادت کردم به نوشتن... نوشتن اندکی از افکارم را.. و چیزهایی که روی دلم سنگینی میکند... می نویسی تا خالی شوی ... می خواهی دردهایت را با مردم قسمت کنی اما میدانی که مردم هم به اندازه تو و گاهی بیشتر از تو غم دارند



اینجاست که دیگر گله ای از کسی نداری چون میدانی همه آدم ها برای خدا یکسان هستند...


همه چیز عادت میشود... کارهای خوب و بد... اگر با انجام دادن کارهای بد برای اولین باز شرمساز شوی... مطمئن باش برای بارهای آینده کمتر احساس شرم میکنی ... کارهای خلاف برایت عادت میشوند... وکارهای خوب فراموش میشوند و گوشه ی قلب سیاهت خاک میخورد... همین طور کارهای خوب... وقتی که به انجام کارهای مثبت خودت را عادت دادی... مثبت بودن و خوبی کردن میشود الگوی زندگی نورانی ات




About the author

bahareh-hoseini

بهاره حسيني محصل سال اول سمستر ىوم رشته ساينس

Subscribe 0
160