اندروزارت حج واوقاف .
وزیری را ضرورتی پیش آمد مبلغی ازوزارت حاجیان بدزدید ، حاکم شرع به توقیفش امرکرد ، ولی رئیس شهرشفاعت کرد که من اورا بحل کردم . گفتا به شفاعت تو حد شرع فرونگذارم که ارباب رسانه رسوایم کند ، گفت : آنچه فرمودی راست گفتی ، ولیکن نشنیده ای هرکه ازمال وقف چیزی بدزدد تعقیب وتوقیفش لازم نباشد که والفقیرلایملک ، وچنانچه خود فرمودند ؛ " من عالم دینی غریبی هستم درکنج مدرسه ...." هرچه حاجیان راست وقف ماموران است . حاکم دست ازتعقیب او برداشت وسخنگواعلام نمود ؛ شما که دوتا وزیرفرمایید ما حتی یکی را حکم تعقیب وتوقیف نداده ایم . " دراین میان حاکم شرع ملامت کردن گرفت که ؛ ای وزیر، جهان برتو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الا ازوزارت حاجیان وامول اوقاف ؟ گفت ؛ " ای حاکم شرع ، نشنیده ای که گفته اند ؛ خانه ی دوستان بروب ودردشمنان مکوب .
چون به سختی دربمانی تن به عجزاندرمده دشمنان را پوست برکن دوستان را پوستین .