لذت سوار شدن !

Posted on at


لذت سوارشدن !!!


به نظرمن هرچيزي به يك بارسوارشدنش ميرزد ، حتي اگرآن چيزيك تكه چوب باشد كه لاي دو ران ت بگذاري به تصوراسپ همراهش بدوي ، به اين خاطركه سوارشدن وسواري گرفتن يك امرلذت بخش است . ولي كان وكيف اش بسته به اينكه چي سوارباشي كمي تا قسمتي شايد فرق كند . ازروزي كه خودمان را شناختيم خرسواربوديم ، به عبارتي ، سواري كردن را ازخرسواري شروع كرديم . درعنفوان طفوليت خرسواري مي كرديم وازخرسواري به بايسكل سواري رسيديم وهمينطوربا پيشرفت تكنالوژي ما هم ارتقاء كيفيت سواري كرديم تا اينكه به طياره سواري رسيديم . با اين وجود هنوزهم حسرت سوارشدن بعضي چيزها هنوز در دلم مانده است ، ازجمله ، تا هنوز نه شترسوارشده ام نه فيل ، ولي درعوض همانطوركه دراول گفتم هرچي بخواهي خرسواري كرده ام .


آدمي درهمه حال ودرمورد همه چيز، ذات تنوع طلبي دارد ، به همين خاطرمي خواهد همه چيزرا حتي براي يكبارهم اگركه دست دهد امتحان كند . من يك زماني بسيارعلاقه داشتم اسب سواري كنم ، ولي هيچ وقت موفق نشدم كه اسب سوارشوم ، يك زماني به موترسيكلت سواري شوق وعلاقه شديد داشتم ، ولي رفته رفته حالا آن علاقه به نفرت تبديل شده است وتا حد امكان موترسيكلت سوارنمي شوم . موتررا كه همه سوارشده ايم ومي شويم ، چرا كه دردسترس ترين وسيله سواري به حساب مي آيد وبه يك امرعادي براي رفع ضرورت بدل شده است، ازاين لحاظ به نظرم كيف چنداني ندارد ، ولي ميترو وقطارسواري يك كيف استثنايي دارد كه خدا براي همه مسلمين نصيب وقسمت كند. طياره زياد سوارشده ام وهرچه بيشترسوارمي شوم كمترعادت مي كنم وبيشترمي ترسم . اين ترس ازطياره هميشه همراهم است وبه همين خاطرمسيريك ساعته برايم يك سال سپري مي گردد . ازماشين آلاتي كه براي سواري دادن ساخته شده اند ، بسيارچيزهارا تجربه كرده ام ، ازالاكلنگ چوبي كه روي يك سنگ ميگذاشتيم بگيرتا كشتي وچرخ فلك درباغ وحش كابل . ولي تا همين يك هفته پيش را نه كشتي واقعي سوارشده بودم نه هليكوپتر، تا اينكه همين هفته قبل فرصتي دست داد كه هليكوپترسوارشوم ومن براي اولين بارهليكوبترسوارشدم . آرمان كشتي سواري ، قاليچه سليمان وهم چنين سفينه فضايي هنوز دردلم مانده است .


 وقتي بسياركوچك بودم صداي هليكوپتررا كه ميشنيديم ازخانه صدا ميكرديم "چرخكي"، " طياره چرخكي" وبه  دو ازخانه ميزديم بيرون، رد صدا را نگاه مي كرديم ، شيئي بود سياه با چرخ هاي بلند بالاي سرويك دُمي درازبه دنبال كه سگ ماهي را درذهن تداعي مي كرد . تا چرخكي ازديد پنهان ميشد نگاهش مي كرديم ولذتي سرشارازشادي دروجود ما دست مي داد ، چرا كه اين نگاه ، هيجان داشت ولذت . وگاهي تا مدتها بعد ازآن درباره آن گپ ميزديم . خصوصا اگرخيلي پايين پروازمي كرد صداي وحشتناك وهيجان انگيزي داشت كه معمولا يك نفربا ماشين دارش نشسته بود كنارپنجره . واگرخيلي پايين بود به قول بعضي ، سواركنارپنجره به سوي ما دست تكان ميداد يا ميخنديد . راستش خودم هيچگاه نه خنده ي آنها را ديدم ونه دست تكان دادنش را . اما ننه گل آغي گفته بود چنان پايين بود كه وقتي طرف اش نگاه كردم نفرش به سوي من خنديد . اين گفته ي او هميشه بين اهالي ده نقل مجلس بود وبي بي گل ازقول ننه گل آغي اضافه كرده بود كه يك دندانش حتي طلايي بوده .


براي ما مدتها هليكوپتر"طياره چرخكي"  بود . تا اينكه نميدانم چگونه فرهنگستان ايران بو برده ازاين كلمه براي شان وشوكت زبان فارسي استفاده كرد . آنها اين كلمه را سرقت ادبي كرده با كمي تحريف، براي پاس داشتن زبان فارسي  "چرخ بال" را به جاي هليكوپتر بيرون داد . با استفاده ازصدا وسيما اعلان كردند :       " نگوييم هليكوپتر، بگوييم " چرخ بال "، فارسي را پاس بداريم . به تقليد ازصدا وسيما ، اين كلمه بعدا سرازتلويزون هاي شخصي كابل درآورد ومدتي آنها نيزبه حساب زورآزمايي با صدا وسيماي ايران براي پاس داشتن زبان دري !  نمي گفتند " هليكوپتر" بلكه ميگفتند " بال گرد " . لابد اگرما درده مان فرهنگستان مي داشتيم اين بلا سركلمه " چرخكي " نمي آمد .  ولي با همه ي اين كش مكش هاي زباني ، يك عده ازما كه ميخواهيم "ترمينالوژي ملي" خودمان را حفظ كنيم به زورشلاق هم كه شده ميگوييم " هليكوپتر" ماهم وقتي كلان شديم همه گفتيم هليكوپترتا بتركد چشم حسود .. ازاصل موضوع دورنرويم .


هليكوپتري كه ما سوارشديم بلا تشبيه مثل كاهدان بود ودورازجان ايرباس وبويينگ اصلا به طياره شباهتي نداشت ، بلكه درست مثل اين بود كه كاهداني را چند تا نيمكت وچوكي چوبي گذاشته باشي هوا كني . وسط آن انباري ازوسايل گوناگون ريخته بودند . ازپودرلياس شويي بگيرتا تناب ولامپ وقرقره وگيل ماله و...كه به بادغيس مي بردند . به هرحال ، اين هليكوپترمارا ازهرات به بادغيس برد ومدت پروازبا هليكوپتر40 دقيقه است درحاليكه اين مدت با طياره كوچك 25 دقيقه طول مي كشد . واگربي انصافي نكنيم، بسيارهم خوش رفتاروهم خوش سواراست لامذب . نشستن داخل آن ، اگرازعوارض جانبي ان بگذريم كه يكي عارضه گوش دردي شديدي است ويكي هم براي يك عده دلبدي شديد كه درطي مسير براي آدم پيدا مي شود ، يك كيف عجيبي دارد ، درست مثلي اين است كه دركودكي ده سالگي تان سوار چرخ فلك شده باشي . يك نوع لذتي توام با ترس تمام وجود آدمي را فراميگيرد كه خدا براي همه شما قسمت كند ، آمين .



About the author

mosafeer

ازاهالي شهرغزني مي باشم .
ودرديار هرات سكونت دارم . چند سالي است كه دغدغه ي ذهني ام را درقالب داستان وطنزمي نويسم .

Subscribe 0
160