نمیدانم از کجا شروع کنم، از چه بگویم و چگونه شروع کنم. اصلاً نمیدانم چگونه تورا وصف کنم و چگونه نام زیبایت را باربار در ذهنم مرور کنم. آری تو زیبایی و این زیباییت دید مرا نیز نسبت به زشتیها زیبا کرده است. تو آنقدر زیبایی داری که من مات و مبهوت زیباییهایت شده ام. از جمله زیبایی هایت همان لطف و مهربانی های مادرانه است که مرا مدهوش تو کرده است
مادر مهربانم وقتی نگاه میکنی، سراسر وجودم به لرزه می آید چرا که احساس میکنم نگاهت آنقدر عظیم و پر معناست که بر چشمانم سنگینی میکند و قوت دید را از من میگیرد. هر چشمی نمی تواند نگاه پر معنایت را از آن خود کند و از زیبایی های نگاهت برای خود چتری بگستراند که تا ابد در زیر سایه آن در اعماق رویاها فرو رود
حضور تو برای من همچو کوهی بس عظیم ای که حتی بزرگترین مشکلات را نیز برای من به مانند ذره یی ناچیز میکند
مادر مهربانم در اصل باید بگویم که من لایق موجودی به زیبایی تو نیستم حتی نامت در برابر تمام نامها سنگینی میکند. من حیران این مانده ام که کاسه صبر تو چگونه کاسه ای است که هیچگاه در برابر من لبریز نمیکند و مدام اشتباهاتم را در خود نگاه میدارد
مادر مهربانم من بی تو هیچم
آمنه ظفری