گله گرگان

Posted on at


وجود تهی در میان دیدگاهای مردم سرزمینم هست. دیدگاهی گاهی نزدیک به واقعیت یا گاهی کمی دور ،قضاوتش با مردم با انسانها


دوره من دوره ای است که انسانهای نیکو بی خردو انسانهای بد و موزی با خرد است.


واقعا، چرا به کجا چنین شتابان میروم؟ به کدامین بهشت برین به کدامین جهنم. آیا خدایی هست ؟به باور کسانی خدایی وجود ندارد و هستی نیز از دست خلقت خود آنها است. هر آینده ای بستگی به وجود آنها دارد. آری خدا برای بیخدایان نیست. خدا برای هر کسی نیست. شاید باشد، ولی در دید آن کس نیست.


تاحال فکر کرده اید که در این جامعه برای چه هست شدیم. آیا همه وجود آدمی بلوغ  و به بلوغیت رسیدن است؟ آیا همه چیزبه یک رابطه جنسی ختم میشود؟ آیا همه چیز به مادیات و پول نهفته است. بنده های امروزی خدایی نیستند. انسانی شدن، نفسانی شدن میخواهد تا شتابان به سوی جایی بروند که آخرش را نمیداند. چه خواهد شد؟ زندگی ما آمیزه ای از نگرش های غلط ماست. زندگی ما مانند خیابان یک طرفه ای است، که در پایان یا راهی  بسوی پرواز است یا دره ای برای پرتاب.


پس چرا این همه نفس، در یک انسان؟ به فکر من خدا گر میفهمید از آفریده اش پشیمان میشد. کسی در کمال پاکی در سر سجاده ایستاده و به معبود  خود فکر میکند. کسی از تظاهر به لیلا خود. این آن پاک را نیز آلوده کرد چون جامعه به چشم گنه میبینند.


دورۀ من  دورۀ عشق نیست.  دوره تجاوز است. دوره من دوره انسانیت نیست.  دوره گرگ بودن است. گرگ های که هر بار به گله زدن، گوسفندان زیادی را میدرند و در نتیجه گوسفندان نیز گرگ میشوند، ولی روزی، جایی، این نژاد گوسفند به پایان میرسید و آنگاه گلۀ گرگان به فکر خود خوری میشوند .


 به نظرم  دیگر بس است! زیادی گوسفندانه بودن، احمقانه است، ولی در اوج باور که باید گرگ باشیم، دوست دارم همان گوسفندی باشم، تا دیگران بدرند. تا تمام شود. چون پایان هر چیزی به نظر خودش زیباست.


گرگان ادامه دهید که گله رو به اتمام  است



About the author

160