ریتم بدن با شلوار لی و دامن سیاه

Posted on at



نمیشود از ذهن این پیر زن زیبا بیرون امد و جلوی کفشهای قرمز دختر قد بلند با دامنی کوتاه و شلوار لی راه رفت که وقتی پاهایش را روی زمین میکشد سنگ ریزه های کف خیابان خش برمیدارد . مال پدرت که نیست پاهایت را بلند کن  بلند بلند تا از زمین کنده بشوی . خاک توسرت با اون قر دادنت . 


دختر احمق قر را اینجوری نمیدن . راه رو که اینجوری نمیرن ِ لبخند رو که اینجوری نمیزنن ِ عشوه را که اینجوری نمیان ِ گوش کن به من . سرت رو بالا میگیری و سینه هایت را جلو میدهی و کمرت را با ریتم پاهایت هماهنگ میکنی و وقتی پای راست را جلومیگذاری باسنت را به سمت چپ میدهی و وقتی پاهای چپت را جلو میگذاری باسنت را به سمت راست و بالا تنه ات را کمی به سمت چپ میچرخانی . ببین باید هماهنگ بشی . 


ببین باید بدنت ریتم داشته باشد ِ بدنت باید با نسیم همخوانی داشته باشد . باید نور را حس کند و خیابان را پرواز کنی . زیبا راه رفتن نه به چشم های هیز این شهر بستگی دارد نه به شوهر داشتن و مجرد بودن و زن بودن و مرد بودن . 


زیبا راه رفتن مثل ریتم ساعت های بابا بزرگ است که وقتی از حرکت باز می افتد دلش میگیرد . راه رفتن رو از مادربزرگ پیر باید یادگرفت که لبانش هر روز با گلهای باغچه همخوانی دارد . نسیم بین موهایش مست میشود و قتی به خیابان میزند شهر زیبا تر میشود . زندگی ریتم میگیرد و جریان خون در قلب به جریان می افتند و رودخانه ای تغیان گر ارام میشود . 


راه میروی انگار گاوه اهن گرفته اند و خیابان را شخم میزنن و سنگ لاخت های این شهر پاهایم را نگران قرار نرسیده ای میکند . پیر زن راه میرفت و پشمک میخورد و لبخند میزد . خیلی وقت هست این شهر گاوه اهن هایش را به خیابان بسته است . 


ببین دختر قشنگ راه برو . برای خودت راه برو نه برای چشم ها  و گوش ها . زیبا باش و زیبا بمان تا بتونی این شهر مردانه را با طنازی هایت نرم و ارام کنی و دنیای زیبا بسازی . 


تو اگر مثل یک گرگدن خسته راه بروی که دیگر فاتحه این شهر را باید خواند . ساعتش را لای لای لای گل های رودخانه ای که از نفس کشیدن افتاده است دفن کرد . فقط زیبا راه برو همین .



About the author

mohammadhasani

Kaveh Ayreek
Filmmaker and theater director living in Kabul

Subscribe 0
160