فیلمنامه سو استفاده از اعتماد - قسمت دوم

Posted on at




 


صحنه دهم     موقعیت بازار مکان خارجی زمان: ظهر


مرجان خیلی خوش حال است


پدر- کدام موبایل را دوست داری برایت بخرم


مرجان- این خوب است پدر هم رنگش جالب وهم دخترانه است 


پدر موبایلی را که مرجان انتخاب کرده بود خرید.


صحنه یازدهم          موقعیت: منزل مجید  مکان داخلی زمان: شب


مرجان موبایلش را فعال کرد و در اتاقش مشغول موبایلش بود او با خود فکر کرد به ژاله زنگ بزند و در مورد حرفهای او با هم بیشتر حرف بزنند و بعد از حرف زدن با ژاله مرجان در بسترش در تفکر فردا و قراری که داشته بود.


صحنه دوازدهم                 موقعیت: کافینت                مکان داخلی  زمان: صبح


هر دو در پشت سیستم عامل ها مشغول چت کردن با دوستان انترنتی بودن که ژاله با سرعت با آرنج به دست مرجان کوبید و پسری را که داخل کافینت شد نشان داد.


مرجان-اوه خدای من!


هر دو صفحه های انترنتی خود را بسته کردند و برای پرداخت پول هب پیش حسابدار رفتن و با نزدیک شدن به  میز پسری که تمام حواس مرجان به او بود ورقی را گذاشتن و هزینه پرداختتن رفتند


صحنه سیزدهم                 موقعیت: منزل مجید  مکان داخلی  زمان: شب


مرجان داخل  اتاق اش نشسته بود که ناگهان موبایل او به صدا آمد


مرجان- بله، سلام


تماس گیرنده- سلام خوبی؟


مرجان- شما؟


تماس گیرنده- منم سهراب همان کسی که صبح


 در کافی نت دیدی.                                                        


مرجان- اوه تویی؟ چی جالب تشکر از تماست


 گفتی اسمت سهراب است


سهراب- بله سهراب هستم، تو واقعا یک دختر


 زیبا هستی اسم تو چیست؟


مرجان- مرجانم


سهراب- خواهش میکنم با من دوست میشی؟


مرجان- با کمال میل


دراین زمان مادر مرجان داخل اتاق شد.


مرجان-خوب کی ملاقات کنیم؟


مادر-مرجان با کی هستی؟ کی را میخواهی ملاقات کنی؟


مرجان: خداحافظ ژاله بعداً زنگ میزنم.


مادر کمی به مرجان شک کرد.


مادر- خواب شو دخترم که صبح مکتب میروی.


صحنه چهاردهم                موقعیت: مدرسه               مکان: داخلی زمان: صبح


مرجان و ژاله در کنار کلاس مشغول موبایل مرجان بودند که سر معلم داخل کلاس شد


ژاله- مرجان بالا کن سرمعلم آمد


سرمعلم- چه بود؟ چه را بالا کردی؟


مرجان با صدای لرزان.


مرجان-هیچی، هیچ چیز نبود!


سرمعلم به هردویشان شک  کرد و از کلاس بیرون شد که بعد از مدتی کوتاه دوباره با معلمی داخل کلاس شد.


سرمعلم-همه کیفهایتان را سر میز  بگذارید.


مرجان- ژاله چه کار کنیم تو رو بخدا بگو؟


ژاله- مرجان جان آرام باش.


ژاله با گفتن این حرف به مرجان به میز دیگر رفت.


مرجان- ژاله کجا؟ کجا میروی؟


ولی ژاله هیچ عکس العملی در مقابل حرف مرجان نشان نداد. سرمعلم کیف ها را گشته، گشته به کیف مرجان رسید که سرمعلم یکدفه دستش را با چیزی از کیف مرجان بیرون کرد


سرمعلم-این چیست دختره بی حیا؟


مدرسه جای موبایل است.


مرجان- ن، ن، ن، نه معلم میبخشید امروز.....


سرمعلم- ساکت، حرف نزن، بیا بیرون از کلاس


مرجان- ژاله تو را خدا تو یک چیزی بگو، تو رو خدا


سرمعلم- زود باش، زود از سر کلاس خارج شو.


مرجان گریه کرده از کلاس با سرمعلم بیرون شد که سرمعلم شماره مادر مرجان را گرفت و خواست که به او تماس بگیرد


مرجان- معلم! تو رو خدا! نه زنگ نزنید


صحنه پانزدهم         موقعیت: منزل مجید  زمان: ساعت10      مکان داخلی


مادر مرجان در حال انجام کارهایش بود که تلفن خانه به صدا آمد.


مادر مرجان: بله، سلام


سرمعلم- سلام، من سرمعلم مدرسه مرجان هستم لطفا


به مدرسه بیایید.


مادر مرجان- دخترم را کاری شده؟


سرمعلم- نه نه نشده.


مادر مرجان- چشم آمدم.


و مادر مرجان از تمام حرفهای مرجان آگاه شد او دیگر به مدرسه نمیرود بخاطریکه پدرش او را نمیگذارد. و بعد از مدتی مرجان ازدواج کرد و مرد بزرگسال همسر آینده او شد


صحنه شانزدهم                موقعیت: منزل شوهر مرجان        مکان داخلی زمان: صبح


مرجان- خدایا! توبه کردم خودم با دستان خودم این


زندگی را آماده کردم. به دوستی اعتماد کردم


که او مرا در نیمه ی راه گذاشت.


خدایا! این دنیایم خراب شد.


آن دنیایم را نمیخواهم خراب کنم.



About the author

160