کتاب یا اینترنت؛ مساله این است

Posted on at


امروز چند تا مهمون داشتیم. من توی اتاقم با لپتاپم مشغول بودم و مادرم توی اتاق دیگه با مهمونا سرگرم بود. یکم که گذشت خاله م اومد و گفت فیلم مراسم برادرم رو بهشون نشون بدم. کل فیلم نیم ساعتی بیشتر نیست. ولی اون لحظه سخت مشغول کار بودم و نیم ساعت هم نیم ساعت بود.


این روزا هم کارم با کامپیوتره و هم تفریحم. صبح که بیدار میشم دکمه پاور رو میزنم و میشینم پای لپتاپ تا نیمه های شب که خاموشش میکنم. در این بین وبگردی هم میکنم که بیشتر محدود میشه به فیسبوک.


دست کشیدن از لپتاپ برام سخت بود. برای همین فیلم رو ریختم روی فلش تا وصلش کنم به تلویزیون که از شانس بد نشد.


بیخیال شدم. براشون فیلم گذاشتم و خودم برگشتم به اتاقم. روبروی قفسه کتابا وایستادم. دوباره یادم اومد که چقدر کتاب نخونده و چقدر کتاب نیمه خونده دارم.


از وقتی کامپیوتر دار و اینترنت دار شدیم، خیلی کم کتاب خوندم. دلم واسه کتابام سوخت. خیلی مظلومانه بهم نگاه میکردن.


نیم ساعت اونقد زیاد نبود که یک کتاب جدید رو باز کنم. "دنیای سوفی" رو برداشتم و شانسی یکی از صفحه هاشو باز کردم. چند صفحه ای خوندم. تازه داشت، لذت کتابخونی یادم میومد که صدای خداحافظی مهمونا رو شنیدم. کتاب رو بستم. خداحافظی کردم و دوباره برگشتم سر لپتاپ.


عمده کتابایی که خوندم تو دوره راهنمایی و دبیرستان بود. اوایل با خواهرم میرفتیم کتابفروشی محل و رمانای ایرانی کرایه میکردیم. فک کنم شبی 50 یا 100 بود. توی ی روز هر دومون میخوندیم. با کلی شور و اشتیاق. فروشنده هیچوقت باور نمیکرد که هر دومون اونقد زود تموم کنیم.


چند سالیه اونجوری کتاب نخوندم. دلم لک زده واسه سریع کتاب خوندن. بعضی کتابا هست که یکسال پیش شروع کردم و همونجور نصفه ولشون کردم. نمیدونم تقصیر از منه یا از اینترنت.





About the author

zahra-rezaie

زهرا یک آدم معمولی. بیست و اندی سال. کامپیوتر خوانده ام. اهل نوشتن نیستم. اما اینجا وسوسه ام کرد برای نوشتن...

Subscribe 0
160