امروز روز آزمون دگر است
شب خواب به چشم نیامد و خون جگراست
ز هرصفحه آن ترسم و سخت مشعوف
آنگه که درظرف ادراک آید، جان سحراست
زندگی که ز هر صدا ساعت لرزد و قدمی جلو
درسی گیرم و دل درمن منور است
دفتر پر نمایم و خوانم ز جانان
جان به جهان بان دهم و جان دردست بر است
هرمعادله ای که کنم آسان و حل
بینم درپی آن دیگری سخت تراست
چه نکو گفت آن علمدار زعلم خود
که هر چه دانم بیشتر، بیشتر دانم نادانتر است
کن سخن کوتاه یارا که رفتن نزدیک
وقت آزمون حساب نزدیک و نزدیکتراست