خاطرات

Posted on at




دهکده ما در نقط بلندی که مشرف بر باغ بوستان بود قرار داشت رود خانه نسبتا بزرگی که از شرق به غرب سرا زیر میگردید و در اطراف رود خانه ما در ختان پر ثمری سبز زیبایی که هجای صفت از آن رود خانه قرار داشت و نقا میدان سخن هر قریه بود و این رود خانه زیبایی که سرچشمه از نزدیک کوهی که در دهکده زیبایی ما قرار داشت میگرفت که تمام دامنه های آن در گرما تابستان و فاصل بهار پر از گل لالا و گل عشق پیچان قرار داشت و با رنگ های گوناگون میدرخشید.



همه مردم دهکده مشغول به کار خود و بعضی ها در مزرع زیبایی و سبز خود بخاطر پیدا نموده لقمه نانی حلال را بدست بیاورند که کمتر نقاشان زیبایی آن و دل انگیز آن را ترسیم نماید


وجود این رود خانه بزرگ و عظیم و کوه های که در شرق این رود خانه قرار داشت بعضی اوقات تحولات و تاثیرات سیلاب های عظیمی که در فصول مختلف رخ داده بود موجب خشم و غضب تعداد از پیر مردان و زنان سر سپید میگردید.



آنها همیشه در زمستان طولانی و سرما که همه درختان به خواب زمستانی میرفت سخن های میگفتند و با ذکر و حوادث ووقایع و ماجرا های وحشتاناک که این دهکده را چندین بار به ویرانی مبدل ساخت بود قصه های را میکردند.


این دهکده که بدان شهر نمی توان نامید از خود قانون و مقرارات داشت هم مطابق آن قانون زیر سلطه یک امیر بزرگ دستورات خود را انجام می دادند و هرگاهی که در دهکده کدام ماجرا پیش آمدو کس بالای کس ظلم می نمود و امیر از آن آگاه می گردد که فلان شخص مورد ظلم واقع گرددید هر دو را میخواست و از آنها باز جوی مطلب اصلی می گردد.



اما دیر نگذشت شخص که از جای به آنجا مکان گزین گردید بود و همیشه میخواست که این قانون را بشکند و نابسمانی ورا در تمام دهکده پخش نماید و همین گونه همه شد.


زمانی رسید که ای کاش آن زمان در زندگی این مردم دهکده نمی آمد این شخص با شیطانی و رخنه آمیزی در بین مردم دشمنی و کدورت را در تمام جاه پخش نموده است و روزی رسید بود که حتا تواسط خود مردم و فریب کار آن امیر را از بین برد و خودش بالای این مردم حکومت ظالمانه خود را آغاز نمود چون مردم همیشه با فریب یک شخص شیطان را خوردن و امیر صادق خود را ار بین بردند و زندگی پر از خوشی خود را از بین بردنند و تا جای رسید که از زندگی زیبا خود را به یاس و ناامید مبدل ساخت.


نویسنده عبدالقهار کبیری



About the author

160