پیری

Posted on at


 


دنیا در گذر است گذر زمان در فصل هاست بهار . تابستان .خزان . زمستان


انسان  ها در طبیعت که زندگی می کنند همین زندگی اش مانند چهار فصل که می گذرراند 


زندگی اش مثل بهار سبز میشود بعد آغاز طروات وجوانی می رشد و رنگ زرد خزان در وجودش پیدا میشود


و بعد تمام گرمی وجودش را از دست داده سرد میشود



آهسته آهسته پیری می رشد درخت سبز وجوان می شکند دلها افسرده و قلبها شکسته میشود توقعات  زیاد میشود وتوانایی ها کم میشود کسیکه تن به هیچ مشکلی  نمیداد در پیری فروتن میشود


وقتی موی سفید در وجودش ظاهر میشود احساس میشود که توانایی اش را از دست داده ودلش مثل طفلی کوچکی نازک میشود



با اندکی بی احترامی اشک از چشمانش جاری می گردد همه توانایی  که در وجودش می باشد رفته ورفته به زبانش می رسد حرف زیاد می زند اما در عمل ضعیف می گردد.


تمام وجود وقتی پیر میشود حافظ گنجایش گرفتن را ندارد دیگر مفکوره تازه بوجود نمی آید گذشته را به خاطرش می آورد شکست می خورد در پیری اگر بخواهد که طفولیت وجودش را به نمایش بگذارد


کسی قبول نمی کند وبه شخص پیری دیگر آن توانایی نمی ماند رنج میبرد در پیری تجارب زندگی کردن زیاد  میشود حرف هایش به نزد اشخاص بی تاثیر و بی کیفیت می باشد



در حقیقت انسان ها هیچگاهی قبول نمی کند که روزی پیر میشود حالا طفل هستند فردا جوان میشوند وروز ها دیگر پیر میشوند همیشه آن پیراست ومن هنوز طفلم آن پیراست ومن جوان اما نه این مثل شتری است که به دروازه همه کسان می خوابد نباید از این انکار کرد



پس  باید به اشخاص پیر وناتوان احترام گذاشت و به آنها حرمت  ببخشید چرا که اشخاص پیر مثل سایه بالای هر طفل جوان هستند اگر پیر زنی یا پیرمردی وجود نداشته باشد کلبه ها تاریک و شیرازه زندگی از هم پاشیده میشود  


 


 



About the author

160