روز آزمون

Posted on at


 امروز روز آزمون دگر است


 شب خواب به چشم نیامد و خون جگر است


ز هر صفحه آن ترسم  و  سخت مشعوف


آنگه که در ظرف ادراک آید، جان سحر است



زندگی که  ز هر صدا ساعت لرزد  و  قدمی جلو


درسی گیرم  و  دل در من منور است


دفتر پر نمایم  و  خوانم  ز  جانان


جان به جهان بان دهم و جان در دست بر است



 هر معادله ای که کنم آسان و حل


بینم در پی آن دیگری سخت تر است


چه نکو گفت آن علمدار ز علم خود


که " هر چه دانم بیشتر، دانم نادانتر است"


کن سخن کوتاه جانان که رفتن نزدیک


و قت آزمون حساب نزدیک و نزدیکتر است




About the author

hasseb

i like poems

Subscribe 0
160