سرود تلخ مظلومیت

Posted on at



وقتی افشار و چنداول

مرده زار و خاکسترش بباد است

و دشت برچی ، تنهای سوخته ی شهر است

من خونم ، دلم و ذهنم

هزاره است.

من هزاره میمانم ، هزاره میمیرم

و هزاره نفس میکشم

با سرود تلخ مظلومیت

 

وقتی رقص مرده

و دریده شدن شکم های زنان

راندن از خانه

قانون بی ممانعت روزگار است

من اشکم و سینه ام پشتون است

من پشتون میمیرم

و پشتون نفس میکشم

با سرود تلخ مظلومیت

 

وقتی پیچیده در زنجیر

بجرم زادگاهش

و موهای زرد قشنگش

و لهجه نرم هراتی اش

چار شقه میشود

من روحم ، تمامی هستیم و تمامی زخمهایم

تاجیک است

من تاجیک میمانم

و تاجیک میمیرم

و دنیا را تاجیکی میبینم

با سرود تلخ مظلومیت

 

وقتی با عمری زحمت

آسان لقب گلم جم میگیرد

بیگانه خوانده میشود

و دشمن

و برباد میگردد

من با تمامی رگهای وجودم

با تمامی شیره ی بدنم

ترکمنم ، ازبکم ، قزاقم

و قرغیزی ام

من ترکمن میمانم

ازبک میمیرم

و قزاق و قرغیزی نفس میکشم

با سرود تلخ مظلومیت

 

من با آنکسی که با لهجه ی هزاره گی

و زبان پشتو

با لهجه پنجشیری و هراتی

و با زبان ترکمنی و ازبکی

و با هر زبان و لهجه ای فرمان ظلم صادر میکند

بیگانه ام

و دشمن.

و دشمن میمانم.

 

مرا در هر قوم و قبیله ای جستجو کن

ای برادر و ای خواهر !

اگر خواستی بخانه من مهمان شوی

در قبیله ی ما

در درهای آراسته،

خانه های رنگین

و در پاسدارها و نیزه داران

نشان مرا منگر

مرا در خانه های ویران

ــ که کودکان پا برهنه و لاغر و سوخته

در خاک های پیش درشان

زندگی خود را ذره ذره از دست میدهند

و آنرا بر خاک سیاه مینویسند ــ

جستجو کن

که از آن بلند است

سرود تلخ مظلومیت .

 

و بمن هدیه بیار

مرهمی از عشق

دستهایی از دوستی

و سپیده ی آزادی .

 

بیشترین خانه های قبیله

از آن منست

و در های خانه ی من برویت بازند

و انتظارم بی پایان.

پس چرا درنگ؟

چرا درنگ ؟

مرا در هر قوم و قبیله ای جستجو کن .

 

سرودۀ فاروق فارانی

١٩٩۵

 

با تشکر از Najia Haneefi


About the author

AseefYousufi

سلام محمد آصف یوسفی هستم متولد سال ۱۳۷۰ غزنی افغانستان

Subscribe 0
160