بهشت زمینی
وارد خانه شد... همه جا تاریک , تیره و کدر به نظر میرسید... دستش را به طرف دیوار……
وارد خانه شد... همه جا تاریک , تیره و کدر به نظر میرسید... دستش را به طرف دیوار……
یادگار از سالهای شرین عمر یک آدم..... و دوباره باز میشود دفتری که پر است از……
و باز میگویم نه امکان نه داره من این رقم نمیشم اما بعد نا چار قبول میکنم ……
ای معلم مهربانم مقام والای تو کجا ای معلم، کجا وقلم کتاه من کجا ……