سلام برعشق که سالهاست در در قلبم پرورش میدهم
سلام برعقشقیکه خودش سالهاست مرا پرورش داده
سلام بر عشق که مرا از همه زندگی ام درسی داد
این محبت شماست که احساس را به من داد
این شما هستید که به امید آینده بسر میبرم
عشق که جز درد تا از او حاصل دیگر نگرفتم
نمیدانم چی وقت این فرا خواهد رسید که
مرا وقت خوشی رسید و عشقم حصول شود
جزبات قلبم را هنوز عشقم نشنیده است
سازهای قلبم در حرکت هستند که سالهاست
درد میکشم و اما او سازهای قلبم را نمیشنود
هنوز احساس گپی را که گفتم نکرده
هنوز هم سلام مرا علیک نگرفته
هنوز برایش در چشم مثل دشمن
وانمود میشود، اما گناهم دوست داشتن آن است
کسی که سالها در پی یک مهربانی آن بودم
ولی غلط بودم چون همیشه از زشتی دیدم ام
کاش یکبار به دید که من به طرفش نگاه میکنم
به طرفم دیده و بگوید من تور از نظر خودت دیدم
ولی تو پسندم نشدی، خفه نخواهم شد
اما این مرا یک لحظه هم تحمل ندارد
اکنون چی بالایم میگذرد شما بگوید؟
نویسنده: حکمت الله عزیز