دنیای کودکانه ی من

Posted on at


حال دیگر بزرگ شده ام و از دوران شیرین کودکی ام بسیار دور,دورانی که تنها آرزویم خوردن خوراکی های رنگارنگ و داشتن اسباب بازی های زیبا بود.یاد آن ایام بخیر .دورانی که دستان کوچکم در دستان پدرم و مادرم محفوظ بود تا مبادا ناهمواری ها و ازدحام جمعیت مرا به زمین زند ,مرا با شوق فراوان به بازار میبردندو من با بهانه گیری های خودو شیطنت های بچگانه ی خویش دستم را به هر سویی دراز میکردم و خواستار آن میشدم.تا زمانی مریض میشدم مرا با صد ناز و نعمت مراقبت میکردند و دارو هایم را با بهانه های متفاوت و وعده ی جایزه های زیاد به من میخوراندند.


تا زمانی که بزرگ تر شدم و و مرا از کانون گرم خانواده روانه ی کانونی دیگر کردند ,محیطی که خیلی متفاوت تر از خانه و کاشانه ام بود,آری آن محیط همان مکتب بود جایی که معلم مهربانم خویش را مادر دوم من خطاب میکرد و دستان پر مهرش نوازشگر من بود,جایی که الفبای زنده گی را به من میآموختاندند و چه زود گذر بود آن دوران.


روز به روز میگذشت و من بزرگتر و بزرگتر با افکاری متفاوت تر از دوره ی قبل,ولی دوران شیرین کودکی گذرا است و زود میگذرد دورانی که دو فرشته ی زنده گی مان لحظه به لحظه مراقبمان هستند و برای یادگیری چیزهای جدید تلاش زیاد مینمایند ,پدر و مادر هستند که با تلاش های بی دریغ خویش فرزندانشان را به سوی موفقیت ها سوق میدهند .


دوران کودکی تکرار نشدنی است,قدر آن را باید دانست بعداز آن وارد دورانی خواهیم شد که با مشکلات زیاد تری رو به رو میشویم و والدین هم برای اینکه خودمان مشکلات خویش را حل نماییم کمتر به یاری مان میشتابند و این است که باید خودمان یاد بگیریم تا برسر پایمان بایستیم و برای رسیدن به اهداف خویش تلاش نماییم


به نظر من شیرین ترین دوران,دوران کودکی است دوران که از تمام غم هایی رهاییم و کاش باری دیگر این دوران در زنده گیمان تکرار میشد..



About the author

160