زندگی اکران میشود

Posted on at


زندگی آدم ها برروی صحنه قیامت اکران میشود... روزی که فیلم من اکران میشود دوست دارم تمام کسانی که عمرشان را به پای من گذاشتند و خواستند آن طوری مرا تربیت کنند که شایسته و لایق یک بنده خدایی هست به پای فیلم من بنشینند... و نظاره گر ثانیه های زندگیم باشند.... من که هرلحظه را زندگی کردم اما نتوانستم آن گونه باشم که خدا میخواهد... نتوانستم خودم را ازخودم راضی نگه دارم... حتی نتوانستم برای خودم کاری بکنم که بعدا با تکرار آن ذهن و قلبم سرشار از آرامش شود



اکنون که فیلم زندگیم اکران میشود تا از روی پرده برداشته نشده میخواهم سخنرانی ام را شروع کنم... هرکاری که کردم براساس فکر و عقل بوده و خطاهایی که کردم خواسته و ناخواسته بوده جاهایی خواستم خطا کنم تا بفهمم چه طعمی دارد مجازات شدن و گاهی خواستم خطا کنم که ببینم خدا واقعا از وجود من با خبر است آیا مرا می بیند یا من برای خدای خودم ارزش دارم یا نه؟... اشتباهات من تنها در حد ... توانم بوده است گاهی از خطا کردن ترسیدم توبه کردم... اعتراف میکنم خیلی از قسمت های زندگی ... تلاش کردم به حرف دلم کنم... هوای دلم را بیشتر از عقلم داشته باشم میدانستم غلط بود... ولی هیجان دلچسبی داشت وبعضی از قسمت های زندگی خودم باعث تباهی خودم شدم



قبول کردم که آدم هستم ... آدمی که سرشار از احساسات عجیب و غریب است... آدمی که مملو از خوبی ... خالی از اشکال نبودم ... حالا دیگر وقت اعتراف است... وقت قبول کردم تمام نواقص زندگیم رسیده اینجا دیگر هیچکسی به جز خدا نمیتواند مرا تسکین دهد یا باعث شود... تا خدا از گناهان بیشمارم بگذرد... وقتی فصل گناه سرمیرسد... تلاش میکنم چشمها و گوش هایم را بگیرم تا نبینم ... شاید وسوسه گوشه ی دلم خودش را به بی خیالی زده باشد ولی سرموقع خودش را درون قلب و روحم جا میدهد



وسوسه مانند خوره روحم را میجود... دلیل رسوایی ام در مقابل عام و خاص میشود... وسوسه را داخل حریم زندگی ات راه دهی میبینی که سرچشمه ی خطاهایت از کجا آب میخورد... هرجا لغزیدم... دستم را به رسیمان ایمانم محکم گرفتم... بعضی لحظه های زندگیم ریسمان ایمانم آنقدر سست بود که با تیشه وسوسه قطع شد... بعضی لحظه ها هم آنقدر به خودم اعتماد داشتم که خواستم جبران کنم تمام لحظه هایی را که بیهوده به دست های وحشی وسوسه سپرده بودم



هنوز هم میتوانم وسوسه را کنار گوش و چشمم ببینم... گناه و وسوسه همین نزدیکی های قلب ما چادر زدند منتظر هستند تا آنها را به خانه ی گرم قلبم دعوت کنم... ابزار زندگیت را که به دست وسوسه و گناه سپردی مطمئن باش که بدبختی زندگیت از اینجا شروع میشود وقتی میبینی چقدر نقطه ضعف های زندگیت بیشتر ازحضورپرمهرخدا نمایان میشود... بدان که هنوز گرفتار وسوسه هستی... اگر خدا را شاهد قرار میدادی هیچ وقت به اینجا نمیرسیدی... اگر به جای گناه لحظه ای به خدا فکر میکردی شاید صفحه های زندگیت طور دیگری نوشته میشد ... تا باورق زدن دیگران درس عبرتی میشدی برای دیگران



همیشه از بدی انسان ها درس نمیگیرند گاهی لازم است از خوبی هایت و پاداشی که در مقابل اعمال خوبت گرفتی آدم ها درس عبرت بگیرند
همیشه خطا باعث خوشبختی آینده نمیشود... گاهی باید خوب باشی تا بقیه بدانند که باخوبی هم میشود زندگی کرد....لازم نیست زیاد متفاوت باشی تا دیگران محو تماشای کارهایت شوند... همین که خوبی هایت از اعماق قلبت به دیگران آرامش دهد برای یک عمر زندگی راحت کافیست..ودر آخر این سه چیز است که آدمی را کامل میکند و اورا میسازد... عقل... نفس... و روح ابدی... اگر توانستی با عقلت دلیل زندگی را بفهمی دیگر به هوای نفس نمیروی... روحی که در تو دمیده تو را با عشقی وصل میکند که هیچ گاه در زندگی نه دیده ای و نه حتی خوابش را دیده ای



خدا را دریاب... خدایا میشنوی ... صدای گریه هایم از گلویی میاید که تو از رگ کردن به آن نزدیکتری


خدایا پناهم باش یارم باش جهان تاریکی محض است میترسم کنارم باش




About the author

bahareh-hoseini

بهاره حسيني محصل سال اول سمستر ىوم رشته ساينس

Subscribe 0
160