رفت

Posted on at


با تمام وجود دوستش داشتم و با وجود تمام این دوستداشتنم تنهایم گذاشت ، حالا من با این همه حسرت مانده ام و هنوز در باورم نمیگنجد که او رفت و من تنها مانده ام ، سالها کنارش بودم و به هزاران امید او را از خدایم جستجو میکردم و امیدوار بودم که تنها او از من است و از من میماند دیوانه وار محو نگاهایش بودم و مثل یک ماهی دل بسته به آب به او نیاز داشتم


 


وقتی نگاهم میکرد تنم از شدت احساسی که برایش داشتم میلرزید وقتی سوالی از من میپرسید آنقدر غرق در گفتارش بودم که زبانی برای گشودن به سخن نداشتم . نمیدانستم این چگونه احساسیست که مرا از خود بی خود نموده و آنقدر که به او میندیشم حتی به فکر خویش هم نیستم


 


نمیدانم چه داشت !؟ بامن چه کرد !؟ مرا چطور اسیر خود ساخت !؟ اما یک چیز را خوب میدانم که برایم بهترین بود و تنها کسی بود که اینقدر مرا مجذوب خویش ساخت ، او بهترین بود ، متفاوت ترین بود و از همه به قلبم نزدیکترین بود


 


دوستش داشتم


کاش میبود و میدید که چقدر به او نیاز دارم و نبودش را احساس میکنم اما نماند و با هزاران حسرت و امید و آرزو انتظارش را میکشم و آرزوی آمدنش را دارم


 


نویسنده : امید دوانی


برای رفتن به بلاگ قبلی روی لینک کلیک کنید


http://www.filmannex.com/blogs/111111/111111



About the author

Omiddorani

I graduated from English institute

Subscribe 0
160