مخفی شاعر دهه های تبعید

Posted on at


برای شناخت زندگی و خصوصیات اندیشه هر شاعر و نویسنده باید به زمانی ره برد که شاعر و نویسنده در محدوده آن پاه به هستی گذاشته و سالهای عمرش را دنبال نموده است. توجه امن مساله در رسیدن به کنه هستی مخفی بدخشی بیشتر مصداق باین دارد جرا که زندگی و هستی او قهرا و جبرا پابه چای جوادث سیاسی کشور صفحه بر گشتانده و جرم ناسازگاریها را در تندیس بیگناهی خویش نقش زده و شاید یکی از دلایل مخفی ماندن گوشه های مختلف زندگی این شاعر معاصر افغان همانا پیوند های عمیق زندگی و اندیشه او با حوادث سیاسی زمانش بوده باشد.



آری برای تجسم زندگی سیده مخفی ناگریر باید آن صفحات تاریخ را ورق برداشت که حکمرانان محلی در مناطق شمال و غرب حاکم بودند و به نحوی با حکومت مرکزی در عناد و خوشبختی قرار داشتند.


میر محمود شاه متخلط به عاجز از اعقاب امیران بدخشان, مرد شاعر, ادیب و فاضل بود که سالها حکمرانی او و عموزاده هایش در بدخشان با سال های امارت و تاجخواهی پسران دوست محمد خان(محمد افضل, محمد اعظم و شیر علیخان و خانه جنگی های آن دور معاصر است).


میر محمود شاه از طرفداران امیر شیر علی خان بود که در دور دوم امارت حکمرانی بدخشان را داشت . پس از لشکر کشی انگلیسها به افغانستان و سقوط حکومت شیر علی خان آنگاه که زمان قدرت به دست امیر عبدالرحمان خان افتاد, خانواده محمود شاه به جرم هواخواهی از امیر شیر علی خان از موطن خویش بدخشان به تاشقرغان تبعید شدند و بدینگونه عمنامه تنهایی, بی سرو سامانی و غربت خانواده محمود شاه آغاز یافت.



در خانواده مجمود شاه به سال 1255 خورشیدی دختری چشم به جهان گشود و پدر او را شاه بیگم نام و به سید نسب ملقب کرد و این همان مخفی شاعریست ه در خانواده میر محمود شاه کنار برادرانش میر محمد شاه غمگین و میر سهران شاه سودا سلسله ادب فضل را ادامه داد و به عنوان وارث راستین سلسله حکمرانی میر سلمان شاه سالهای تبعید و غربت را تا اواخر عمر دنبال کرد.



بریدم از همه تا با غمت همخانه گردیدم             زجان و تن ملولم وز خرد بیگانه گردیدم


تو تا افروختی شمع جمال خویش من از سر        گرفتم دل بکف گرد تو چون پروانه گردیدم


مجو زاهد تجلی خدا را جز دل عاشق                که من بسیار گرد کعبه و بتخانه گردیدم


چه پرسی ناصحا از نشع کیفیت عشقم               بیاد چشم خواب آلوده افسانه گردیدم


چو سنجیدم بمردم رسم و آیین محبت را                         بدشمن آشنا و ز آشنا بیگانه گردیدم      


نمیباشد درین بازار صراف سخن مخفی             چه حاصل گر سخن را گوهر یکدانه گردیدم


 



About the author

160