هر چند ز دست تو خراب است دل ما در بخر جنون گوهر ناب است دل ما
چون شمع ز سوز جگر و دیده خونبار غمری است که در آتش و آبست دل ما
هرچند که طی کرده بیابان فراقت لب تشنه تراز موج سراب است دل ما
تا چند بگوی بت بده مهر خدا را باغیر خوری باده و آب است دل ما
یک خنده گل بود سراپای بهارم این قافله بگذشت و به خواب است دل ما
چون خواسته ای این غزل از مخفی دلریش گویا به سوال تو جواب است دل ما
دل ما
Posted on at