من یک دخترم

Posted on at


من از خودم منی ساختم ...که همیشه آرزو داشتم باشم


در پستوی خطاهایم ...کوشیدم جبران کنم...تمام زمان از دست داده ام را


در کنار تمام لبخندهایم... دوستانم را شریک کردم...تا در کنار هم و ازحضور همدیگر لذت ببریم



من دختری بودم ....که بهار را به فصل تازه یک زندگی بخشید


من در این دنیا دختر متولد شدم...و همواره کوشیدم تا خود واقعی ام را پیدا کنم و بسازم


ابتدا با یک لوح سفید شروع کردم....با زبان کودکانه ام یاد گرفتم که شعر خدای مهربان را حفظ کنم



کم کم این ذهن سفید و معصومانه با کلمات زیبا و رنگارنگی  آشنا شد


من در پهلوی این شعرهای کودکانه و عاشقانه که با نغمه های دلنشین دلنواز بود زیستم...و به خود بالیدم ...که یک بنده الهی بودم...لحظه به لحظه رشد کردن را تماشا کردم... همراه با جسم....به بلوغ عقلی رسیدم


ولی اکنون نمیدانم ...توانسته لیاقت بندگی خدا را پیدا کنم و در کنار خدایم زندگی عاشقانه ای را بسازم


خدایی که به من توان داد... تا در وصف زیبایی هایش ...مختصر کلامی را بنویسم


من یک دخترم....با تمام اخلاق های کودکانه و معصومانه...و حال ...من یک بانو هستم



بانوی که با همه ی زیبایی و وقاری که دارم...که هیچ گاه هوس نگاه کردن در چشمان مردی که با من نسبتی نداشت را در خود ندیدم...من با تمام حیایی که داشتم...خود را به یک کلمه عادت دادم....تقوا


تقوایی که سر چشمه ی تمام خوبی هایم شد...و سدی شد برای ورود گناه در زندگیم


سدی که همواره کوشیدم... با تمام عشق خدایی که در وجود داشتم حفظش کنم


من یک دوشیزه هستم... همانی که خیلی ها ...رویای دیدارش را دارند...همانی که وقتی راه میرود...گل های زیبا و خوشبو به احترام قدم هایش باز میشوند


تمام آسمان با بزرگیش ...برای خندیدن لب های گل های زمینی باز میشود



اما برای من که یک بانوی زمینی هستم...برای خندیدن من....لبخند یک کودک کافیست...تا تمام پاکی یک آدم را در آن نگاه کنم


با تمام قدرتم...در رشد کودکانی کوشیدم...که عاشقانه مرا معلم خود صدا میزدنند.....کودکانی که با تما بچگیشان با یک لبخند کوچک و بهشتی معلم ...در اوج آسمان ها سیر میکنند... من یک خانم معلم هستمهمانی که در خود وظیفه رشد همه آدم ها را می بیند....من اکنون یک بانو ...یک دوشیزه ...و یک دختر از جنس حوا ... از جنس خاک های بهشتی... دختری شدم با قلبی بزرگ و افکاری دراز


در پس کوچه پس کوچه های این سرزمین خاکی و بارانی زیست کردم


کوچه هایی که از هر طرف آدم هایی می گذرند که شاید هیچ وقت بزرگی این دختر پاک را نفهمیدند



About the author

bahareh-hoseini

بهاره حسيني محصل سال اول سمستر ىوم رشته ساينس

Subscribe 0
160