تحلیل گرد آورده هایی در باب هنر
هنر شکل نو و دلپذیری ، نماد پر جاذبه از حقیقت اصیل و ماهیت آرمانی است که ریشه در فطرت انسان داشته که ضمن اخبار از آنچه "هست"، ارشاد است به آنچه "باید".در باب هنر دانشمندان و زیبایی شناسان متعددی ابراز نظر نموده اند که هر کدام از این تعریف ها به گونه ی خود معرف هنر هستند اما یک تعریف جامع که با در نظر گرفتن تعریف های موجود در این عرصه ترکیب و ایراد شده است، را میتوان چنین نگاشت:
که این تعریف بعد های سه گانه ضروری زیرین را برای هنر شدن یک امر را دارا است:
فرم و محتوا با هم پیوسته است.
دارای خواستگاه و خاستگاه فطری
دارای ماهیت حقیقی وغایت سودمند.
ظر هشت دانشمند در مورد هنر و زیبایی که به تعبیر هایی هنر به زیبایی تعبیر میشود اینگونه اند:
شافتس بری: زیبایی فقط به وسیله ی روح شناخته میشود و خداوند روح زیبا است.
بیان: آنچنان که تحقیق های زیبایی شناختی نشان میدهد وجود اسنان نیاز هایی برای ادامه و بقای حیات دارد که این نیاز ها را دو گونه میشمارند. یکی درونی و دیگری بیرونی و یا داخلی و خارجی و یا هم مادی و معنوی. که زیبایی از نیاز های درونی و یا هم معنوی انسان شمرده میشود و با تامین آن روح آدمی شاد و خرم میگردد و برای تامین آن ذات خدواند کافیست زیرا اساس معنویت و حقانیت پروردگار لطیف و جبار و قهار است.
مفهوم کلی چنین است که یگانه منبع زیبایی خدواند است که الهام بشر برای آفرینش زیبایی میگردد.
هاچسون: (منبع تصورات ما در باره ی زیبایی و تقوا) هدف هنر زیبایی است که جوهر آن تجلی در وحدت در کثرت نهفته استږ
بیان: مقصد هنر را خلق زیبایی میداند اما شرط اساسی را در تجلی و ظاهر شدن وحدت در کثرت.
مقصد وحدت در کثرت به معنی یک نظام چند عنصره است به شرطی که همآهنگی میان این عناطر موجود بوده و باعث خلق یک زیبایی شود. با آن که تعدد اشیا زیاد است اما میان این همه یک رابطه ی مستقیم و یا غیر مستقیم وجود دارد که باعث یک هم خوانی میشود. طور مثال: لوازم مورد نیاز در یک صنف درسی باعث ایجاد نظم خاص میشود که فقط برای یک صنف میتواند زیبایی بیآفریند و بس اگر این لوازم در یک قمار خانه باشد پس همآهنگی میان لوازم وجود نداشته و زیبایی نمی آفریند.
پس بنا به همین دلیل وجود وحدت در کثرت اشیا برای خلق هنر و زیبایی لازم است در غیر آن هنر بوجود نمی آید.
فیخته: هنر بروز روح زیباست و مقصد آن تعلیم و تربیت سرتاسری وجود است.
بیان: هنر زمانی میتواند ظاهر شود که آفرینشگر آن طبع لطیف و خلاقانه داشته و لازمن روح او زیبا باشد و دقیقن منشا هنر هم زیبایی و زیبا پسندی است زمانی میتواند ظاهر شود که سلیقه ی زیبا پسندی در معنویت آدمی به حد وسیع رشد کند و بلآخره باعث ایجاد هنر های گوناگون در قالب های گوناگون میشود مثل: از طریق ایجاد فرم ها، صورت ها، آواز ها ، کندن کاری و ... که هدف از این آفرنیش تربیت معنوی وجود است که دیگران با دریافت این حس از طریق هنر حس شادمانی، خوشنودی، اندوه غم و یا رقص و وقار برایشان پیش میآید آنچنانی که خالق آن هنر آن احساس را تجربه کرده است.
شلینگ: خصوصیت اصلی هنر بی نهایت نا معلوم است و هنر از اتحاد ذهنی و عینی و یا غایب و حاضر و یا هم طبیعت و عقل بوجود میآید که در نهایت هدف آن معرفت است.
بیان: هنر جهانیست بر کران و وسیع و دامنه رشته ها و شاخه های آن آنقدر وسیع و فراگیر است که نمیتوان آنرا محدود به چند رشته و یا چند خلاقیتی کرد بل هنر جهان وسیع و پایان ناپذیر با ایراد احساس ها متفاوت در قالب های متفاوت و اشکال مختلف عرض وجود میکند و توجه همنوعان و هم روزگاران آدمی را به خود جلب میکند .
و هنر ترکیبی از عینیت و ذهنیت است. یعنی انسان پدیده ها را گاهی تنها احساس میکند و گاهی هم این احساس به درک و مرحله ذهنی میرسد.
برای بیان بهتر میتوان چنین خلاصه کرد که هنر ترکیب از درون و بیرون طبیعت آدمی است که با شیوه های خارق العاده به بیان یک پدیده و موضوع و احساس میپردازد و احساس و عواطف را انقال میدهند.
هگل: هنر تحقق همانندی تصور با حقیقت زیبایی است و هنر تنها در روح و مضون های روحانی یافت میشود که با دین و فلسفه یکجا بوده و وسیله یی برای به وجود آوردن شعور و بیان عمیق ترین مسایل انسانی و حقیقت های روح باشد.
بیان: انسان در اوقات فراغت همواره در تلاش تفکر و تصورات روحی و تخیلی و کسب آسایش روحی است.
وقتی تصورات روحی و تخیلی انسان به مرحله شهود و آشکار شدن میرسد هنر بوجود میآید و یگانه راه رسیدن به آنچه تخیل است و ناممکن در آفرینش هنر ممکن میشود.
وبرای موضوع های عمیق انسانی که میخواهد یگانگی و ویژه گی خود را از آن طریق هنر به نمایش بگذارد با رو آوردن به هنر مهیا میشود و سبب آرامش روح و روان آدمی میگردد و به ادامه زندگی آدمی و هنر مند را وادار نموده و با دید اشتیاق و امیدواری به زندگی مینگرد.
جبران خلیل جبران: هنر گامی است در جهان ادراک به سوی ناشناخته.
بیان: آنچه را که آدمی در مادیات می بیند و حس میکند از حمله شناخته هاست و یا هم انسان در صدد تحقیقات به شناخت آنها می پردازد اما انچه در بحث هنر مطرح است جهان ناشناخته هاست که هنر به آن سروکار دارد و به آنها میپردازد.
از طریق هنر های گوناگون میتواند به موضوعات عالی انسانی وعاطفی را بیان نموده و از طریف آن به کشفیات نو، پدیده های نو و جهان ناشناخته با ترکیب و کشف از عینیات و ذهنیات میپردازد.
به گونه ی خلاصه میتوان گفت که از طریق هنر میتوان به اقناع روح و روان پرداخت آنچنان که توانایی آفرینش و خلاقیت میتوان به ناممکن ها رسید و در قلعه های بلند تخیل اندیشه ی خود را به پرواز گماشت.
موزلی: زیبایی در روح آدمی یافت میشود و طبیعت ما را از آنچه مقدس و الهی است با خبر میسازد و ویگانه مظهر مرموز این چیز الهی و مقدس هنر است.
بیان: آنچنان که نظریه پردازان دیگر بیان داشته اند زیبایی در روح آدمی است و به سبب فراهم کردن نیاز های روحی این خرسندی حاصل میشود. موزلی طبیعت را الهام دهنده ی زیبایی میداند و طبیعت این زیبایی را به مشام آدمی میرساند تا آدمی آن را حس کرده و از طریق هنر به بیان آن بپردازد.
او زیبایی را یک امر الهی و مقدس میداند و منشا آن روح لطیف و زیبا پسند است.
لیون تولستوی: هنر وسیله ی ارتباط انسانی است و پرداختن به هنر باعث سعادت فردی و اجتماعی میشود .
بیان: تولستوی هنر را وسیله ی لذت نمی نگرد بل او هنر را یک وسیله ی انتقال احساس میداند و به این نظر است که انسان با پرداختن به هنر میتواند آنچه را که قبلا احساس نموده را در خود زنده کند و با برانگیختن آن به وسیله ی کلمات، واژه ها، صدا ها و شکل ها این احساس را به دیگران منتقل کند و دیگران نیز از آن مرحله های حسی بگذرد که آفرینشگر گذشته است و با این صورت یک وسیله ی ارتباطی میان افراد جامعه بوده و افراد بشر را با ایجاد احساس های یکسان به هم می پیوندد.
(تحلیل گرد آورده هایی از احمد ضیا رفعت استاد دانشگاه کابل)
نگارنده: محمد حامد پیمانی