پارسال لطیف پدرام برای طاقت چنین نوشته بود:
این پاسخ نه تنها برای طاقت، که برای تمام کسانی که مثل او فکر می کنند نوشته شده.
میتوانید بیتاب و بیطاقت شوید اما، زمانه چنین است، دیگرسلطه عبدالرحمن خانی برنمیگردد، آن قدح بشکست آن ساقی نماند.
آحاد مختلف مردم بر حقوق ملی وشهروندی خویش آگاهاند، اراجیف شما، مرابیاد «دن کیشوت سروانس» میاندازد که خیال میکرد با شمشیرهای چوبین فیودالیته میتواند با ماشینهای غول آسای بورژوازی نبرد کند. تو «سانچوپانزا» ی بیشعوری هستی که نمیتوانی داوری کنی اسب بیجان توبار خیالات واهیات را هم نمیکشد. از کدام هویت میگویی هویت این سرزمین کاملا اشکار است.
آریانا، ایران، خراسان فهرست کتابهایی راکه بزبان تو و هویت تو در این جغرافیا چاپ شده اند یادداشت کن و فهرست کتابهای زبان مرا هم.
اگر هویت فارسی من نبود، نمیتوانستی نامت را هم بنویسی.
شاعران تو از طریق زبان من معروف شدند. از خوشحال ختک تا سلیمان لایق.
نام توهم از زبان تو برنیامده است. فهرست نامهای پسران و دختران قومت را بشمار یا عربیاند یا فارسی، دری، تاجیکی.
حتا آن قدر واژه و کلمه نداری که نام فرزندانت را کفاف دهند. شرمت باد از این فرهنگ نان میخوری ودشنام میفرستی.
...زادگان تاریخ معلوماند. وقتی وصیف و حنظله شعر می گفتند خط و کتابت هم نداشتی زمانی که فردوسی و سنایی شعر می گفتند معلوم نبود در کجای کوههای سلیمان نفس میکشیدی. از کدام قوم از کدام سلسله هستی؟
نامت .... تاریخ است. چی بگویم قرار نبود چنین واکنشی نشان بدهم چون خشم فروخورده، چشم انتظار مدعیان خاین رهبری تاجیکها و اقوام دیگر بودم، مدعیانی که هربار یا بخاطر قدرت، ثروت یا گرفتن رای در انتخابات چهره نمایی می کنند و با تلنگری هم می شکنند. نمونهاش جبهه ملی و جبهه انتخاباتی... این ... هربار که بافاشیزم قبیله در افتادم مرا ستمی خوانده اند و از پشت برمن و حزب من خنجر زده اند اما گواه هستید که امروز شهامت یک اعتراض کوچک هم ندارند