دیدار

Posted on at


دیدار



نگاهم تـنگ بود


تمام خـیره گی ها جمع وحریصانه نگریستم


وتـو مجنون قرن بیست ویک


سست ایمان ولی


باقلبی پاک وصادق، رنگارنگ مانند رنگین کمان


مرا نگریستی


دوست داشتن را برایم هدیـه کردی


...


آری


تـو بـودی که با دیدارت مرا شیفتـه ی خود ساختی


اما دیدارت تنها یک لحظه بـود


وهجران سـالها


...


چشـمانم ناباورانه


آن طرف خیابان را نظاره می کرد


آن طرف خیابان


تـو بـودی


که بعد ازروزهای دلتنـگی


تـورا یافتـه بـودم


آری تـو


درپهـنای شـب


در انتـهای تاریـکی خیابان


میـان آن دوردسـت ها


دنبـال چهره ای میگشـتم


چهره ای آشـنا


آری دنـبال تـو


......وآن شـد دیدار ما...


 


 


 


مرجان عثمانی



About the author

MarjanOsmany

Marjan Osmany was born in Herat, Afghanistan. she is studying in 12th class. Interested to internet and education.

Subscribe 0
160