سرنوشت دخترک افقان

Posted on at


 


ان


یک دختر پر شور و شوق بود گرچه اوازمحبت پدر محروم بود اودرمکتب 


صنف سوم بود برادر بی بی گل یک شخص بد اخلاق  مرتکب قتل ش


کلان روستا جمع شدن


به این توافق رسیدن بی بی گل را خون بها بدن تا که خون پاک شودمادر


فریاد می زد بی بی گل قربانی نکنیم پدرش گفت چمی شود اگربی بی گل


بدم خون پاک می شود گلاب شاه زدانی نمی شودو بی بی گل به خانه


 



وبخت می رود


از آن روز بعدخوشی های بی بی گل تمام شدبی بی گل درحال ضروت


به سامان بازی داشت او را شوهر دادن به جای سامان باز برایش شوهر


دادن بعداز یک ماه بی بی گل را به خا نه بردن خانواده شو هر بی بی گل


بسیار کلان بودن


بی بی گل وقت ورد آن خان شد تمام کار آن خانه به دوش بی بی گل بود


کار خانه رسیدن به گاو و گوسفدا دوش بی بی گل بود او در حال سزده


سال عمر داشت فشار زیاد به سرش بود او را زیاد لت کب می کردن


نه او خانه ماىرش و نه ماىرش ىر خانه اخا زه نمی دادن


 



بی بی گل در حال که سن کم داشت حامله  شداو در اثر فشار کارهای


زیاد  و حامله گه  پش ازوقت لت کوب زیاد  او دیگر توان برایشن نماند


او فشار درد فریاد می زد بی بی گل را بردن در یک اطق که در داشت نه


پنجره  غذای بی بی گل یک تک نان خشک بود شو هر فامیل شو هر


یک دستر خان شاهانه  داشتن وقت بدنیا آمدن طفل بی بی گل شد در


اثر حامله گه پش از وقت بی  بی گل از دنیا رفت  بی بی گل در یک


تابوت گذشتن روی شال سبز پشیدن


در پدر بی  بی گل گذاشتن برای پدرش گفتن دختر شما را آورد م


پدرش فریاد زیاد بيا دخترما آمد مادر با خو شحا لی پا ین آمد دید که دخترش


برای همشی خوابیده  



 



About the author

160